چرا دروغ بگیم... الانم که الانه وقتی بهت فکر کنیم ته ته دلمون می سوزه می سوزه آی می سوزه...
+ خیلی گم و گورم
بین برداشت های مختلف
طبق معمول
+ ولی خب زندگی اون قدری هم جدی نیست.نه؟
+ تو قدم می زدی هر جای شهر
من زمین اون خیابون می شدم...
+ خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد...
+ ذوقالودگی امروز این بود که پ رفت سفر و کارهاشم جور شد و انشالله تمام
وقتی پ نباشه دیگه پ نیست که صبح به صبح اون درو باز کنه ... و بهمون سر بزنه هی و حواسش به همه چی باشه
نبودن پ یعنی نبودن پ
یعنی کسی نیست که دیسیپلین منو بشکنه و بخندونتم... که من تو دلم بگم ای بچه پررو🙄
یعنی کسی نیست که دلش بخواد حرفاشو به من بزنه
یعنی کسی نیست که هر موقع چیزی بشه ، خونسرد بگه درستش می کنم
یعنی کسی نیست که یهو تیکه های فلسفی بیاد و متعجبم کنه
یعنیییی...
نبودن پ یعنی نبودن پ با اون ستاره سفید توی چشماش و اون دست های زحمت کش و اون قلب مهربونش
امیدوارم زندگیشو خوشگل بسازه از این به بعد
- تاریخ : يكشنبه ۲۵ تیر ۹۶
- ساعت : ۰۱ : ۱۶
- |
- نظرات [ ۰ ]