سزار همیشه دوربینشو مثل اسلحه تو دستش میگیره و به نظرش یه مرد باید کاملا مرد باشه
تند می رونه ، برای خونشون بنایی می کنه ، میخواد پزشک بشه ، عاشق انیمیشنه و برای چیزایی که دوست داره خیلی جنگی تلاش می کنه!
اسم منم گذاشته هیلر! میگه یعنی نجات دهنده ! سر یه مسخره بازی
همیشه با خودم میگفتم آره هجده سالشه و یه سری نپختگی و اخلاقای عجیب داره اما یه چیزی ته چشماش هست که اونو با بقیه پسرکان هجده ساله ای که دیدم متمایز می کنه . یه چیزی شبیه به غم. یه چیزی که نمی فهمم
امروز که خیلی یهویی جلوی من و استاد پرده از رازش برداشت ، بی اختیار سرم افتاد پایین و تازه فهمیدم چرا اسم خودشو گذاشته سزار ، چرا اینقدر روی مرد بودن تاکید داره ، چرا تند می رونه ، چرا اینقدر جنگی تلاش می کنه ... چرا با بقیه پسرکان هجده ساله ای که دیدم فرق می کنه
پدرش خیلی ناگهانی ، سر یه تصادف دیگه برنگشت خونه و خیلی خیلی ناگهانی تموم خونه و همه لباس ها سیاه شد!!! درحالی که اون بچه بود و درکش از غم و از دست دادن همراه بود با ترس و نفهمیدن و ناباوری
با تمام وجودم برات آرزوی موفقیت می کنم و می دونم به زودی روزی می رسه که به لطافت های درون خودت معترف می شی!! خیلی بامرامی . جزو معدود آدمایی هستی که توی این جمع ازشون خوشم میاد
+ آدم وقتی جوونه فکر می کنه قراره جهان از آن خودش بشه ... قراره همه آرزوها به آدم آری بگن ... قراره همه تصور ها درست باشن
- تاریخ : چهارشنبه ۲۶ مهر ۹۶
- ساعت : ۲۳ : ۵۰
- |
- نظرات [ ۰ ]