...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

خاطرات سفر۱

کربلا شهر قشنگی نیست ‌. پر از دود و صداهای بلنده. اما نجف شهر قشنگ تریه. آدمای مهربون تری داره. میشه حتی عاشق این پیرمرداییشون شد که لباس های محلی قدیمی می پوشن و کلاه میزارن. از بهشتش که نگم بهتره. باید بود و دید‌ . پر از آرامشه و یه حس خاص نگفتنی. مثل شهر ما هیچ خادمی هم راه به راه نیست که تحت نظر باشی. هرکسی دلش بخواد حتی می تونه بخوابه. خیلی خوبه. حاج آقاهاش دل نشینن. نمازها رو با صدای خیلی قشنگی می خونن. آدم سیر نمیشه از اونجا بودن. البته تا این لحظه هنوز نتونستم برم به بهشت کربلا سر بزنم. چون در بستر بیماری فتاده بودم😣 دیشب بعد کلیییی پیاده روی رسیدیم درمونگاه هلال احمر خودمون. به لطف خانم دکتر اونجا و آمپول و خدای عزیزم الان بهترم واقعا. کاش یکی دست و پای منو به یکی از ستون های حرم نجف می بست و همونجا می موندم کلا.  اونجا بالاخره تونستم اونجوری که دلم میخواد درددل کنم با یه نفر‌. از نگفته هایی بگم که به کسی نمیشد گفت. از عمق تنهایی ها و افتادگی ها و چاله ها و اشتباهات و تلخی های این مدت. و شنیده شدم. کسی می شنید این خیلی مهم بود. شبیه این خاطرات پر احساسو چندسال پیش توی مدینه تجربه کردم. شهری که وقتی قراره ازش بری یه بغض شدید گلوتو میگیره که اصلا نمی دونی برای چی‌. امیدوارم فردا بتونم به بهشت کربلا هم برم. اونجا هم حتما حس متفاوت فوق العاده ای داره. گرچه این شهر الان پر از آلودگی و سروصداس

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan