...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

تا چشم کار می کرد دریا بود و دریا...تو آن آشنا بودی

تا من زنده م ... نبضت تو قلبم همرامه ...


× می دانم که بارها خواستم برایت بنویسم خیلی چیزها 

بگویم خیلی چیزها 

اما نگفتم 

می دانم هر چه قدر نگفته باشم به پای نگفته های تو نمی رسد

می دانم که چرخ روزگار هزار بار خواهد گردید 

می دانم که خودم یکی از نفس افتادگانش هستم 

می دانم به تو گفتن اینکه: هستم تا همیشه،حرف ابلهانه ای است


اما بگذار اینجا بماند به یادگار ... برای احساس زیبایی که روزهایی در ما جاری بود یا هست


❤🍃 


+ تا چشم کار می کرد 

دریا بود و دریا 

تو آن آشنا بودی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan