اون پاییز و زمستون که درگیر کنکور بودم یه مدت وبلاگ ننوشتم . اون موقع یه جورایی بهم استرس می داد و وقت گیر بود
بعد برای اینکه روانمو از مزاحمت های توش و ... برهانم یه کار جالبی می کردم . اون موقع اتفاقات عجیبی هم داشتم
کاغذ برمی داشتم بعد به صورت تلگرافی و کلمه کلمه یا عبارت عبارت ، پششت هم هر چی توی ذهنم بود می نوشتم. اینطوری از جمله بندی هم خسته نمی شدم و هم اینکه یه چیزی بود و سرعتش خیلی جواب می داد . هم اینکه از اون کلمه ها یهو می رسیدم به یه جایی توی روانم که خودمم نمیشناختمش. یه جورایی شبیه به تداعی آزاد!
الان هنوز همشون رو دارم . یعنی من همین آن و لحظه فوت کنم ، خییییلی بیشتر از سیلویا پلات ازم نوشته برجای مانده است:/ نه فقط به خاطر اینکه خیلی نوشتم ، به خاطر اینکه همشونو نگه داشتم!!!!! به طرز وسواس طوری حتی
(نمی دونم دیدید یا نه کتاب خاطره ها و روزنوشت های سیلویا پلات رو . یه کتاب قطوریه از روزنوشت هاش. البته از سال های آخر عمرش نیست. اونا رو چاپ نکردن)
خلاصه شاید این سبک هم امتحان کنم مثلا
- تاریخ : يكشنبه ۲ ارديبهشت ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۰۶
- |
- نظرات [ ۰ ]