با خودم می گم : حتما داره زمان می خره تا نبودنم رو برای خودش عادی کنه و توجیهات لازم رو تهیه کنه سپس با خیال راحت بدرقه م کنه . حتی جمله های آخرو حدس می زنم
از این فکر بغضم میگیره . با خودم میگم کاش فقط شبیه اتفاقات اخیر ، این فکر هم بدبینی و حال خرابی باشه نه واقعیت ...
+ فکر کنم تنها موجودی که یادش می موند به گلش آب بده ، شازده کوچولو بود
+ تلخ و شیرین جهان چیزی به جز یک خواب نیست
...........
+ به قول ابی ... دستام یخ کردن ... تو سرم آتیشه
+ من اون صدای پای احتمالا امیدبخشی بودم که توی تاریکی ها از پشت سرت می شنیدی!
ما غریبه نبودیم
+صدای پای بارون رو سنگ فرش خیابون حتی
+ چه قدر خوش بودیم یه وقتایی ... حتی اون وقتا که سخت بود
+ عمر همه لحظه ی وداع ست
و صدای پایت آخرین صداست
- تاریخ : دوشنبه ۳ ارديبهشت ۹۷
- ساعت : ۲۱ : ۱۵
- |
- نظرات [ ۰ ]