...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

پرنده ...

تمام دیشب خواب دیدم 

خواب 18 سالگی 

خواب میم ... خواب مهمونی ... خواب خونه ... خواب روزهایی که شبیه این روزها نبود ... همه چی خیلی ساده تر بود ... قهر ها زود آشتی می شد و هنوز اندک دلبستگی به اون آدم ها داشتم

خواب 18 سالگی! وقتی باید انتخاب می کردم 

خواب تمام درگیری های ذهنی 

همه چیز داشت تکرار می شد 


وقتی از اون کابوس دلتنگ کننده بالاخره بیدار شدم ، چه قدر خوشحال شدم ... چه قدر لذت بردم ... چه نفس راحتی کشیدم که دیگه 18 ساله نیستم و میم هم برای همیشه دور شده


+ هر جا که هستی ... خودتو نجات بده پرنده

به خاطر پیوندهای ناگسستنی فراموش شده ... خودتو نجات بده ... دوباره رها باش مثل قبل ها ... شبیه روزهای نسبتا شیرین بچگی ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan