...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت

دیشب یه سیلی خورد توی صورتم

حرفایی از کودک زخمی درونم شنیدم که واقعا منو به حیرت آورد

فکرشو نمی کردم اون پرنده بتونه اینقدر وحشی بشه وقتی سر زخم کهنه ش رو باز کنن (چیزهایی مربوط به کودکی و کمی بالاتر)

یهو فهمیدم چرا توی شرایط هایی از زندگی که ارزیابی خودم ازشون فوق سخت بود ، کسی نمی تونست آرومم کنه جز خودم

چه فهم ناگفتنی بود 

همونجایی که بهش توجه نمی کردم ولی مهم تر بود 



× راهم روشن شد. دیگه تن نمیدم که جایی باشم که محبوبانم بهم تشکیک وارد کنن


+ مامان یلدا یه جایی توی قصه میگفت ؛ چرا از تنهایی فرار کنیم وقتی قراره یه روزی بالاخره تجربه ش کنیم (یه همچین مضمونی بود) 


+ بله واقعیت این بوده که همیشه در درون خودم تنها بودم 

و همیشه دنبال نیرویی از عشق (به جاندار و بی جان) می گشتم تا مرهمی برای حفره ای پیدا کنم


+ تازه می فهمم چرا محبوب ترین شعر برام این بود : 

باورم کن 

باورم کن 

خیلی خسته م 

بس که ناباوری دیدم 

تو خودم هر بار شکستم


تازه می فهمم چرا محبوب ترین نگاه برام ، چشم های آینه ای کسی بود که منو تمام قد (باشکوه) نشون می داد


+ باورم کن که تو سینه غم دارم به حجم فریاد ... 


+ امروز می دونم ... حالا می دونم که بودن با محبوبانی که بهت تشکیک وارد می کنن ، شاید یک روی مهربان و عاشق نسبت به اون ها، برای من داشته باشه ، اما یک روی زخمی و خشمگین هم پیدا می کنه 

و اینو نه برازنده خودم می دونم نه برازنده محبوبانی که به آدم بودنشون احترام می زارم و به قابلیت هاشون اعتقاد دارم


× خواهد گذشت ...


+ اگر چه دیر می شود

ولی بدان که می رسم 

به فاصله فکر نکن

کمی بمان که می رسم 

اگر چه عمر رفته و 

جوانی ام پیر شده 

به تو در این جهان نشد 

در آن جهان که می رسم 

در آن جهان که می رسم

.... 

(مود سال قبل این روزها هم همین بود)

مهدی
۲۴ ارديبهشت ۹۷ , ۱۱:۵۴
زیبا می نویسی دوست من :) 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan