...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

پرسه

رکورد عطسه رو امروز زدم !! 


سلام پاییزم ! چه پیش ورود کولاکی !! 


+ هفته ی پیش خیلی هفته پر مشغله ای بود 

اینقدر که اصلا وقت نکردم راجبش بگم 

امتحانا و مهمون و عروسی دو تا از رفقا و آماده کردن خونه دوست عروسمون با مریم و شبش خونه مریم اینا برای اولین باررر !


خوبه خاطرات خوبی شد ... خصوصا اوقاتی که با دوست به سر شد 


+ راستش با این وضعی که در جامعه هست ، حالا یا ناامنی روانی یا ناامنی واقعا واقعی ، همه هدف ها و آرزو ها و آینده نگری هامون گنگ و مبهم شده 

و دیگه کلا به آینده و کارهام فکر نمی کنم

واقعا شبیه راه رفتن توی مه غلیظ شده یا داره میشه

فقط می تونی به قدم بعدی فکر کنی 


برای بخش عاطفی زندگیمم تصمیم گرفتم تمام سعیمو بکنم سر و صداهای درونمو ساکت کنم تا عصبانی نباشم و یه جورایی توی افق محو باشم 


امروز صبح حال و هوای خوبی داشتم ... باد های خنکی میومد


به خودم گفتم : فرض کن کلا یه سال دیگه از عمرت مونده و باید همین یه سالو زندگی کنی

تا ببینی اصن که یار (پروردگار و کائنات) که را خواهد و میلش به که باشد ... 

و کجا باید رفت 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan