نمیگم چطورم تا زمان روون تر بگذره
نمیزارم کسی حالمو بپرسه تا خودمم ندونم چطورم
نمیگم از دوست داشتن ، از تعلق و ... تا ماجرا طولانی تر شه
صحبت و بیانیه ای ندارم برای اعلام کردن و نوشتن ... ترجیح میدم بخوابم و به خواب واگذارم
آهنگ هایی که ازشون می ترسیدم گوش میدم و لبخند می زنم
در سرمو باز میزارم... فشار هوا ازش بره بیرون ، سبک سر شم
گاهی میزارم چشمه های روشنی در دقایقی از شبانه روز توی سرم بجوشه و تصور می کنم که بله ... ممکنه روشنی پیروز بشه ...
+ یه آهنگی بود که هیچ وقت گوشش نداده بودم ولی سیو بود. الان اتفاقی پخش شد . می خونه :
می بری از بر من همه تن همه جان
توبه ی من نفسی ست که نگفت تو بمان
بیا خط بزن این فاصله را تا نروم از دست
..
آه که تمام نمی شود ترس من از زوال ع ش ق
× الکی ...
× همینطوری ...
- تاریخ : سه شنبه ۲۰ شهریور ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۱۹
- |
- نظرات [ ۰ ]