به به ... امروز رفتم یونی و فهمیدم که دانشگاه در حال سقوطه :))
دیگه قرار نیست ورودی جدیدی هم داشته باشه گویا
ما بریم کلا منهدم میشه
البته انهدامی خودخواسته! گمان نمی بردم دکتر یهو خسته شه وا بده
.
.
البته چون ساختمونش نو محسوب میشه تقریبا ، سرجاش می مونه اما خب بدم نمیومد بعد از ما نباشه تا دیگه کسی نتونه روی خاطرات ما بشینه
خاطرات روشنم ، خاطرات ماه گونه م ، خاطرات قطره قطره سالخورده شدنم ، خاطرات روزمره م ، خاطرات مسخره م ، خندیدن ها و گاهی حتی اشک ها! صندلی کلاس 302 ... 408 و ...
خاطرات جایی که توش بارها از طرف چندین آدم عزیز و حتی غیر عزیز ، باور شدم ... تحسین شدم و بازخورد گرفتم
و ...
بله چیزهایی که هیچ وقت فراموشم نمیشه و حتما برای یلداهای آینده تعریف می کنم
.
.
عجب عجب
.
.
دو بار دیگه با آقای صاد اختلاط کنیم ، کل زندگینامه ش رو بهم میگه :)))) عجبا!
البته الانم کم نمی دونم
.
.
ولی یه جورایی با تموم شدن کار یونی ، احساس می کنم نصف پشتوانه ای که خیال می کردم دارم ، تموم میشه
البته آدم هاش که هستن ولی خب ...
نمی دونم مگر اینکه از توی انجمن چیزی دربیاد
فعلا که قراره انجمن رو بفرستیم هوا و یه تکونی بهش بدیم
بلکه سبب خیری شود و حرکت مثبتی باشه
.
.
قراره یه ترم مزخرف و بی هیجان داشته باشیم در پیش رو
کمربند ها رو محکم ببندید که سرکلاس چرت بزنیم :/
یعنی هر استادی دوست نداشتم برکتی خدا توی این لیست هست
.
.
راضیم البته ...!
.
.
گاد ...
.
.
زندگی رو رها کن ... همه چی اوکیه و چیز های خوب خودشون بالاخره در جریان میان ...
- تاریخ : يكشنبه ۲۵ شهریور ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۳۱
- |
- نظرات [ ۰ ]