...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

به راه بادیه رفتن ، به از نشستن باطل

زدیم به کوهی که هر چه قدر ازش بالاتر می رفتیم ، می فهمیدیم قرار نیست هیچ وقت به قله برسیم

هر چی بالاتر می رفتیم ... کوهپایه تر بودیم

توی باد و صدای شرشر آب فقط ما دو نفر بودیم 

من آواز دلمو خوندم و اونم حال خودشو روی کاغذ طرح می زد (یه زن پر دغدغه که توقف کرده) 

هر دو مون توی مودی بودیم که در مقابل هم بود ، دو تا مود و حال کاملا برعکس با زبان متفاوت 

اما خوب با هم کنار اومدیم 

ما دو تا خواهر بودیم 

تنها بودیم 

با باد 

و به هیچ قله ای قرار نبود برسیم 


× برداشتی از امروز 

× مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم 

Nojan Jaan
۰۶ مهر ۹۷ , ۲۲:۵۲
شاید نکته این باشه که اصولا "خواهر" ها با هم کنار میان...:)))
مرسی که هستی و بودی و امیدوارم باشی و باشی و باشی

پاسخ :

آره دقیقا 

خواهر ها باهم خیلی ندارن (ندار)

تو هم ... :*******
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan