...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

فعلا روی این دنده م... خلاص

یه وقتایی چیزا اون جوری که ما می بینیم نیستن 

زندگی پیچ تو پیچ تر و شگفت انگیز تر از این حرف هاست

از دیروز که رتبه مو دیدم دپرس شدم 

چرا مجاز شدم؟ چرا رتبه ۴۲؟ 

خداوکیلی؟ خیلی هم رشته ای های خسته ای دارم که من با این درصدهای گل و بلبلم شدم ۴۲!!!!

از اینکه مهر بشه و قرار باشه برم دانشگاه تهوعم می گیره 

شاید باورتون نشه ولی اینو فاااارغ از همه چی میگم فارغ از همه چی 

می دونین چیه؟

از دیدن آدمایی که درحال انجام دادن کارهای بیهوده هستن عذاب می کشم 

خصوصا که وضعیت رشته ما که به رکود رسیده توی ایران 

هر کار اجتماعی توی ایران به رکود رسیده 

رفتم واحدها رو دیدم! 

همون درس ها دقیقا که قبلا خوندیم. حرف های تکراری تکراری تکراری 

بعد قراره همه سر کلاس بگن اره فلان چی اینجور ولی توی ایران اونجوره 

بعد من حالت تهوعم شدید بشه و دیگه بالا بیارم روی همه چی ... 

راستش واقعا نمی تونم تصویر دیگه ای داشته باشم 

خصوصا وقتی توی گروه کشوریشون هم بودم از همون سال اول دانشجوییم. امیدی ندارم آسمون جای دیگه برای رشته ما حال بهتری داشته باشه!!! 

وگرنه این وضع جامعه مون نبود! 

برم ارشد باید ۴ سال دیگه از عمرم پرپر بشه! چهار سال ... چهار سال اصلا کم نیست. حالا خیلی فرز باشی و پایان نامه رو جمعش کنی سه سال!! 

بعد دوباره برگردی به صفررر

منطقی فکر کنیم!! ارشد برای من با این رشته م که نه میخوام شاغل و کارمند شم چه فایده ای داره؟؟ مگه میزارن کارایی که دوست داریم بکنیم؟ نه هیج وقت ... نه عمرا 

من تلخم ... کامم تلخه ... واقعا تلخه ... 

وگرنه واقعا رشته مو دوست دارم 

اما چه فایده؟ 

خدایی بقیه چی فکر کردن؟ درس خوندن چه فایده داره؟ 

چیزی که دیروز دیدم ... آرزوی یک سال پیشم بود! ولی امروز برام اصلا دوست داشتنی نیست (البته قبلا هم بیشتر مزیت فرار و دوریش مدنظرم بود تا چیزای دیگه)

نه امروز ... خیلی وقته دیگه دوست داشتنی نیست 

برم درس بخونم بشم آقای صاد؟ نه نه نمی خوام ممنون

به قول حافظ باجغلی، ما اگر می خواستیم واقعا کاری کنیم با کارشناسی نمی شد؟؟ می شد

من اون حرفشو هیچ وقت یادم نمیره با اینکه آنفالوش کردم چند وقته

بسه دیگه 

دوره چیزی شدن تموم شده 

بشم دکتر ... بشم خانم فلان... بشم مهندس ... بشم ... بسه بسه شدن چیزی شدن

نه

نه 

نه 

نه 

نه 

نه 

نه 

نه 

نه 

نه 

نه می گم ... 

من کلا نه می گم 

حتی به از ایران رفتن! 

من به پیشرفت جور دیگه ای نگاه می کنم 

انکار نمی کنم مدرک تحصیلی امکان های جدیدی به آدم می ده ولی نداشتنش هم امکان های جدیدی به آدم می ده 

.

.

فعلا رو این دنده م هستم 

فعلا همینه که هس 

کاش می شد درصد و رتبه مو می فروختم به این کلینیک دارهای رشته مون که مشتاق ارشد گرفتن هستن برای مزایا!!!!! 

نور لرزان

وقتی دوست داره ادای آدمایی رو دربیاره که نیست
و نمی دونی اینو چه جوری باید بهش بگی 
وقتی می خواد گمت کنه و تو رو هم مثل بار بزنه کنار بقیه 
وقتی فکر می کنی شایدم تو همیشه اشتباه فکر کردی 
وقتی خوبیاش یادت نمیره 
وقتی وقتی زورش زیاده 
وقتی برای همه چی اینقدر زورش زیاده 
چرا باید آدم کسی رو دوست داشته باشه؟ 
آخدا ... قلبم درد می کنه 
بهم توانی بده که بتونم از خودم و این نور لرزون توی دستم که به من و او و روزهای رفته مون و لحظه های باشکوه روشنمون مربوطه، مراقبت کنم ....

Habits

But this time it's different 
The rules don't apply

Habits

قفل کردم رو یه آهنگ 
و شروع کردم به پاره کردن و دور انداختن
دفترهایی که توشون درسه و گوشه کنار و پشتشون شعر نوشته
کاغذها جزوه ها شماره استادها و نوبت های بچه ها برای ارائه
اولین بار که آقای ماه شماره شو خیلی سری بهم داده بود تا بقیه نشنون
اولین بار که شماره استاد عطیه جان رو از بچه ها گرفتم تا بهش بگم از همه خوبی هایی که بهم روا داشت ممنونم! 
ایمیل عین که خودش برام نوشته بود 
درس های سخت و جزوه های مرتب
درس های آبکی و حوصله سر بر
کارورزی ها و گزارش های خصوصی زندگی مردم با اسمای مستعار 
انداختم دور 
خیلی چیزای رو 
فقط چند تا جزوه مهم و چرک نویس یه تحقیق! و البته مهم تر از همه دست خط نگارترین نگاری که توی زندگیم دیدم که برای یه کار کلاسی که قرار بود نقاط قوت و ضعف همدیگه رو بنویسیم، چیزای قشنگی درباره م نوشته بود
و مهم تر از اون دست خط استاد عطیه کنار کارکلاسیم همون روز که بهم گفت اقیانوس
نمی دونم چرا هرکاری می کنم خاطره خیلی خوبی از دوسال اخیر دانشگاه ندارم. همه اینا برای قبل ازونه

و حالا دیگه هیچ چیزی باقی نمونده 
البته از اون موقعی همه چیز و همه کس از من رفته که تصمیم گرفتم برام مهم نباشه کی درباره م چی فکر می کنه حتی آدمایی که دوستشون دارم 
برای همین دیگه بود و نبود آدما تفاوتی ایجاد نمی کرد
من لال شده بودم و هیچ چیزی برای اشتراک گذاشتن و هیچ چیزی برای تحسین شدن نداشتم / ندارم 

منتظرم ... منتظر خودم که اروم اروم بیدار شه و بلندم کنه 
می دونم که داره تمام تلاششو می کنه 
خودم دیگه نمی ترسه 
خودم می دونه زندگی همینه و هر دوره ای گذراست
چه دوره شکوه و تحسین شدن چه دوره سایه پوشی و گم شدن
خودم می دونه اون موفقیت آرمانی توی کتاب های روانشناسی موفقیته و به درد من نمی خوره 
خودم می دونه رضایت درونی و احساس خوبی به خود و زندگی داشتن از اسم موفقیت و ستاره بودن خیلی درست تره

اصراری ندارم به نگه داشتن چیزی 
هر چیزی که بخواد یادم بمونه می مونه 
هر چیزی بخواد ادامه پیدا کنه ادامه دار می شه

پاره می کردم و دور می انداختم 
اما این بار با ۵ سال پیش فرق داشت 
این بار ته دلم می گفت زمان زیادی طول نمی کشه که برمی گردی

اما مهم نیست 
دیگه برام مهم نیست 
هر چه پیش آید خوش آید 

قفل کردم روی یه آهنگ و نوشتم و اشک ریختم 
توی این روزای خلوت ... توی این روزای بی کس ترینی 
توی این روزا که دیگه توی خیالمم با کسی حرف نمی زنم 
همچین چیزایی چاه باز کنه 
حالمو بهتر می کنه 


× پیش می رم 
× خوشحالم هنوز این جزیره برام مونده! 
× عنوان : اسم آهنگی که روش قفل کردم. باتشکر از زرنگیان

معلق در کهکشان تاریک و نورانی

وقتی بچه بودم یه تفریح جالبی داشتم 

اینکه چشمامو با دستم فشار می دادم تا به تاریکی مطلق برسم. اولش مثل تلویزیون های خراب برفک نشون می داد. بعد ازون همه جا سیاه و شفاف می شد و از اعماق طرح ها و نقش های نوری و مدور خوشگل با حرکت های عجیب میومدن و می رفتن و من حسابی شگفت زده و مسخ می شدم 

همینطور خیره می موندم توی تاریکی و نورهای رنگی رو دنبال می کردم.

بعد به یه جایی می رسیدم که دیگه ته ماجرا بود انگار 

و من همیشه فکر کردم اونجا یه چیزی هست که من باید بیشتر تلاش کنم تا بهش برسم

یه چیزی بود شبیه یه فرش یا پارچه خیلی زیبا و براق که من دوست داشتم اونو کامل ببینم 

ولی هرموقع به اون قسمت می رسیدم دیگه چشمام اینقدر درد گرفته بود و گرما داشت خفه م می کرد که باید دستمو از چشمام برمی داشتم 

هر بار با خودم می گفتم دفعه بعد موفق می شم. باور کنید تمرکز زیادی لازم داشت! حتی خیلی جرئت لازم داشت چون واقعا یه جاهاییش ترسناک بود. فرو رفتن بیشتر و بیشتر توی اون تاریکی ها که نمی دونستم بعدش چی میشه یه ترس لذت بخشی داشت

یادم نمیاد کی دست از این بازی برداشتم 

فقط یادمه مامان منو چند بار دیده بود و بهم گفته بود برا چشمات ضرر داره و این حرفا. دیگه کم کم از سرم افتاد


× الان چشمام خسته شده بود از مانیتور، چشمامو گذاشتم روی دستم استراحت کنم. یهو دیدم یه چیزایی دارم می بینم ... یاد اون موقع ها افتادم


و تیر که آمد ولی به جایی نخورد

تابستون واقعا شروع شد. گفتم اولین پست تیر ماهو بزارم 

با اینکه چندسالی هست تابستونو فصلی برای رسیدن به پاییز می بینم و به خاطر همین بهش احترام میزارم!

.

.

در حال حاضر تنها خواسته م از زندگی اینه که بهتر بشی و به زندگی عادیت برگردی آخه تو خودت زندگی

.

.

یه چیزایی تو فکرمه که توی هیچ کدوم اون قدری متبحر نیستم 

دوست دارم توی این چند ماه تابستون بهشون مسلط تر بشم 

تابستون برای من واسه شروع هیچ کاری مناسب نیست 

.

.

البته خواهر گلم با شما نبودم ... شما شروع کن کلا همه چیزو ... منم هسوم

.

.

یه نکته عجیب و جالب راجع به پاییز پیش رو اینه که دیگه از دانشگاه کوفتی هم خبری نیست!

حالا بزنه و یهو ارشد قبول شم:/ شانس ندارم که. بشمم مصاحبه شو که قبول نمیشم. هر جفتش بعیده کلا

حس خوبی ندارم فعلا به درس و دانشگاه و اسستتتاد ... اه


Hold on ...

بهتر میشه همه چی 


× ❤

کاش واقعا

کاش یه کمی خوش اخلاق تر می شدم !!!

واقعا نیازه 

واقعا لازمه 

چرا اینقدر سخت شده 

کاش خوش اخلاقی یه صفت نسبی نبود مثل همه صفت ها 

کاش می شد مثل یه ماسک زد به صورت و همیشه پشتش بود 

خصوصا برای کسایی که طاقتشو ندارن بفهمن چه قدر ازشون آسیب دیدیم یا ازشون داریم اذیت می شیم 

کاش آدما گناه نداشتن 

کاش حداقل یه کم فقط یه کم ... خوش اخلاق تر می شدم

در حد کار راه اندازی 

در حد کار راه اندازی !!

شاید قضیه خیلی ساده تر از این حرفاس 

نمی دونم چرا اینقدر سخت شده 

شبیه زندگی کردن توی یه حباب 


× نوشتم شاید راحت شه !

هفته تداخل

من از امتحان خوشم نممیییاااااااااااااااادددددددددد 
کلا چهار تا درس که بیشتر نیست نمره شو می دادن بریم پی زندگیمون دیگههه😶😥😮 

+ هششش 
+ یه تحقیق هم مونده تازه 
+ این هفته را هفته ی تداخل بین کارهایی که دوست دارم انجام بدم و درس های مسخره ای که باید بخونم نامگذاری می کنم

× بعدا نوشت : 
شنیدین چی شد؟ نوشتم : کارهایی که دوست دارم انجام بدم 
اولین تغییر سال ۹۸ ! 
یادتونه چند ماه شدید با این قضیه چالش داشتم؟ توی همه پست ها اثرش بود

بریم به دنیای رنگ

بیخیال ... 

بریم به دنیای رنگ 

بریم به دنیای رنگ 

به موزیک های دوستداشتنی 

به کارهایی که موندن و باید انجام بشن 

به امید فرداهایی که نیومدن 

به خیال یاری که نیست و دلی که هنوز به دره

به کنکور خنده دار فردا 

به امتحان مسخره تر شنبه 


بریم به دنیای رنگ 

به دنیای معمولی 

جایی که صبح شب میشه و شب صبح ... و باز و باز و باز و ... 


و بیخیال ...

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan