...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

زنی تنها

 فروغ واقعا زنی تنها بود 

عاشق بود ولی تنها بود 

فروغ کشته نشد

فروغ تنها بود 

عاشق بودن با تنها بودن یا نبودن فرق داره 

اینکه کسی نباشه دستشو بزاره روی قلبت ، 

اینکه کسی نباشه همراهت روی زمین راه بره ، 

اینکه کسی واقعا وجودت رو قدر ندونه ، 

این ها تنهاییه 

زیبا همیشه تنهاست 

فروغ همیشه تنها بود 

ساده ست گفتن دست هایت چه زیباست 

وقتی هم پایی نباشه ، قدر و ارزش نباشه ، تنهاییه 

وگرنه عاشقی که معنیش تنها نبودن نیست 

حتی اگر دست هاتو برای سبزی توی باغچه کاشته باشی

باز هم همون خونه ای 

باز هم همون تنهایی 


+ حتی اگر امروز هم دوباره زنده بشی عزیزم ‌... باز هم تنهایی

و همه هایی که می بینی هوادارتن محو میشن


+ چرا امشب اینجا بهش فکر می کنم؟ 

کلا خیلی بهش فکر می کنم 


× کتاب زنی تنها ‌. نویسنده خارجی دارد ‌. اسم نویسنده یادم نیست اما کتاب خوبیه درباره زندگی فروغ

شرایط حساس کنونی

حالا درسته که بوی سرویس بهداشتی دخیخا زیر دماغمه و چشمام داره از کاسه ش درمیاد و ملت هم صدای آواز خروپفشون به گوش میرسه و خیلی همبستگی داریم و ...

اما وای فای و سرعتشو عشقه ...به به😄😅 خدا خیرشون بده . این مدت هرجا رفتیم به ناز و نوز و شرایطی برامون گذاشتن واسه وای فای

بی چیزی نیست

خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست

تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست ...


× تکه های ناگهانی ... امشب🙃


+ امشب اینجا کاظمین ... به رویایی ترین حرم جهان خوش آمدیم؟ آرامش محض و مورد علاقه و محل آرامش مردم همینجایی

آدمای شادتر و مهربان تر 

بالاترین امتیاز از نظر ما برای معماری مناسب و به جا و زیبا


با وجود اینکه از دیشب یه آلودگی همه جایی و شدید این کشور را فراگرفته اما خب صفای اونجا باز هم ملموس بود

و ما امروز به شدت توی راه بودیم و چیزایی دیدیم که فکرشو نمی کردیم. به سامرا هم سر زدیم ‌که...! قصه ش طولانی تره


+ بی چیزی نیست...


گویند سنگ لعل شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر 

آری شود ولیک به خون جگر شود ...


+ یک قدم مانده به آن مهربان ترین😌

 

خاطرات سفر۱

کربلا شهر قشنگی نیست ‌. پر از دود و صداهای بلنده. اما نجف شهر قشنگ تریه. آدمای مهربون تری داره. میشه حتی عاشق این پیرمرداییشون شد که لباس های محلی قدیمی می پوشن و کلاه میزارن. از بهشتش که نگم بهتره. باید بود و دید‌ . پر از آرامشه و یه حس خاص نگفتنی. مثل شهر ما هیچ خادمی هم راه به راه نیست که تحت نظر باشی. هرکسی دلش بخواد حتی می تونه بخوابه. خیلی خوبه. حاج آقاهاش دل نشینن. نمازها رو با صدای خیلی قشنگی می خونن. آدم سیر نمیشه از اونجا بودن. البته تا این لحظه هنوز نتونستم برم به بهشت کربلا سر بزنم. چون در بستر بیماری فتاده بودم😣 دیشب بعد کلیییی پیاده روی رسیدیم درمونگاه هلال احمر خودمون. به لطف خانم دکتر اونجا و آمپول و خدای عزیزم الان بهترم واقعا. کاش یکی دست و پای منو به یکی از ستون های حرم نجف می بست و همونجا می موندم کلا.  اونجا بالاخره تونستم اونجوری که دلم میخواد درددل کنم با یه نفر‌. از نگفته هایی بگم که به کسی نمیشد گفت. از عمق تنهایی ها و افتادگی ها و چاله ها و اشتباهات و تلخی های این مدت. و شنیده شدم. کسی می شنید این خیلی مهم بود. شبیه این خاطرات پر احساسو چندسال پیش توی مدینه تجربه کردم. شهری که وقتی قراره ازش بری یه بغض شدید گلوتو میگیره که اصلا نمی دونی برای چی‌. امیدوارم فردا بتونم به بهشت کربلا هم برم. اونجا هم حتما حس متفاوت فوق العاده ای داره. گرچه این شهر الان پر از آلودگی و سروصداس

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan