...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

پیرزن شدگی

به بعضی آهنگا که می رسم، می شمرم این آهنگو در طول سال ها به افتخار چند نفر گوش دادم! 

بعد لبخندی می زنم به عمق تاریخ! یا سری تکون می دم با سیم های متصل به ته قلبم! و در نهایت یه آه می کشم با کل هیکلم

 

× دستامو گم نکن 

تنها رفتن ساده نیست 

مثل من هیچ کسی تو هراس جاده نیست 

 

+ تایم تایمِ تنهاییه گویا

گاهی باید دل کند

اون روز خیلی سرد بود 

اون قدر که دور چشم هام اشک جمع شده بود 

آسمون و درخت ها رو محو می دیدم شبیه دوربینی که از فوکوس خارج شده

قلبم غمناک می زد 

آرزو می کردم کاش همونجا زمان متوقف می شد 

غم عجیب رسیدن به چیزی که قراره به زودی از دست بره 

من اون پرنده ی بی بال بودم که سقوط می کرد 

و خودشو انداخته بود روی شونه ی تو 

تو کسی بودی که روزگاری در نوجوانی عاشقانه یا شیفته دوستش داشتم و می خواستمش و در سال های بعد رفیقانه همراهش شدم 

پرواز من فقط سقوط بود 

هر چه قدر بال می زدم بیشتر می افتادم 

سرم بالا بود خیلی بالا 

می خواستم تمام اون ثانیه ها رو در خودم با بهترین کیفیت ممکن ضبط کنم 

اون لحظه هیچ وقت تکرار نمی شد 

اون لحظه دیگه هیچ وقت تکرار نشد 

من رسیده بودم 

به تو رسیده بودم برای لحظه هایی کوتاه 

بدون اینکه به من رسیده باشی 

من تنها بودم حتی وقتی به تو رسیده بودم برای لحظه هایی کوتاه 

شبیه خواب ، شبیه یه خواب سخت که با دلهره می پری تا یادت بمونه چی دیدی

شبیه خواب یادم میاد 

من بزرگ بودم ... من مهیب بودم 

من حادثه ی مهیبی بودم 

حتی صدای پلک زدنت رو یادم هست 

که به میله های ایستگاه تکیه داده بودی و حرف می زدی 

حرف های خوبی نمی زدی 

پرواز می کردم و هر چه قدر بیشتر پرواز می کردم بیشتر می افتادم 

حرف های خوب هم می زدی 

حرف های خوبو آروم تر می گفتی 

من خوب می شنیدم زیادی خوب می شنیدم 

اون قدر که هر حرفی نمی گفتی رو هم می شنیدم 

شبیه یه گوش بزرگ 

شبیه یه گوش منتظر 

ولی مژه هات تیز بود 

مژه هات سیاه و تیز بود ... صدای پلک زدنت رو می شنیدم 

من درها رو بسته بودم 

هیچ وقت درهای چشم هامو باز نکردم 

درهای ترسویی دارم ... درهای محافظه کار ... درهای محتاط ... درهای خجول 

من می رفتم و تو می اومدی 

من پرواز می کردم تا سقوط کنم 

یادته حباب ها می افتادن ... حباب ها می ترکیدن 

شب بود 

تاریک بود 

توی چشم هاتو می گشتم 

می گشتم برای پیدا کردن ستاره 

ستاره ای که ما رو برگردونه 

گفتم پس چی میشه

گفتی یه چیزی میشه

می دونستی از روزهای بی خبری بیزارم 

می دونستم یک لحظه بعد از جدا شدن از تو همه برگ های برنده م می بازن

من باختم

سقوط کردم 

بزرگ بودم 

شبیه خواب بود ، شبیه یه خواب سخت که قلبتو فشرده کرده و میخوای هر لحظه شو به یاد بیاری 

من به ایمان رسیدم 

به این ایمان که تو هیچ وقت با من پرواز نخواهی کرد 

من مهیب بودم 

بار سنگینی برای شونه هات

من فقط افتاده بودم 

هر چه قدر بال می زدم بیشتر سقوط می کردم 

پس پایان دادم

تا به آرامی در اعماق فرو برم

"گاهی باید رفت تا عمق بی نهایت 

آزاد بود

گاهی باید دل کند ... "

دشوار اما ممکن لذت بخش

ماهی زخمی پاشوره ی حوض 

کیو خواب دادی که دریایی شدی ... !

 

× این دو سه هفته ای میخوام به خودم کمتر سخت بگیرم تا بگذره. بعد بفهمم تکلیف پاییزم چی میشه. بعد تصمیمات لازم و کارهای لازم رو انجام بدم

 

× پذیرفتن مسئولیت زیستن خود به تنهایی؟ دشوار است و ممکن است و لذت بخش می شود 

 

× نوشتن زمان رو کند تر می کنه اما مایلم به نوشتن 

کند شدن یا نشدن هم خیلی مهم نیست 

در هر صورت می گذره

ابر و باد و مه و خورشید و فلک

وقتی می نویسی انگار میخوای همه جهان رو به سمت چیزی که میخوای بسیج کنی

در خیابان گم شدم

تنهایی غیرقابل انکاره 

غم غیرقابل انکاره 

اما وقتی خودت با خودت باشی ، می تونی تنهایی های درست و انتخابی زندگیت رو به سلامت سپری کنی 

 

× وقتی عزیزترین هاتو از دست می دی 

می فهمی هیچ کس اندازه خودت مهم نیست

 

× رفت و من گرگ باران خورده تری بودم

 

× مریم میگفت چشمات یه چیزی داره! سگ نه گرگ داره 

و من راضی! 

یه مدت در سال های قبل گیر داده بودم من یه گرگ ماده م ... نگو بودم 

 

× امروز توی پیجم درباره "دوست داشتن خود" حرف زدیم

خیلی خوب بود

یه پست هم لازم داره برای اینجا

ماه آسمون بیداره

جرات راه رفتن توی تاریکی رو داشته باش ...

 

× به آسمون نگاه کردم چه قدر رنگش مبهم بود 

انگار رنگی نبود 

چراغ ها بودن 

خیابون ها بودن 

همه چیز بود و منم بودم 

فقط بودم 

بدون هیچ فکری 

خالی 

بودم 

بودم و نباید از بودنم می ترسیدم 

اون من بودم! 

 

× هر آااادمی هررر آدمیی یه نقطه ضعف عجیب و مهلک داره که می تونه کله پاش کنه. 

منم همینطور! 

سپاس جناب فروید

جالبه بعد این همه وقت و سال خوندن و گفتن از id و ego و super ego ، هیچ وقت نفهمیدم دقییقا منظور فروید چیه و چه کاربردی می تونه توی زندگی فعلی و مسائل بزرگتر ما داشته باشه، تا امروز صبح! 

امروز صبح به طرز عجیبی قضیه برام جا افتاد! چرا فروید اینقدر خودشو تیکه پاره می کرده و چرا اینقدر اصرار داشته حرفش درسته! 

مصداق عینی خیلی مهمی توی زندگی خودم براش پیدا کردم که هیچ نظریه ای نمی تونست اینقدر خوب توضیحش بده‌. حداقل به نظر خودم تا الان

مرسی فروید روحت شاد یادت گرامی واقعا🌏 

که این عجوز عروس هزار داماد است

ولی کاری ندارم چه جهان بی مهری داریم 

 

فقط کافیه یه نگاهی به اخبار و اتفاقات دور و برمون بندازیم و گاهی حتی زندگی خودمون ... ! 

 

× رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست 

 

حافظ جان

Don't give up

این منم قوی تر از همیشه 

به خودم تبریک می گم 

حالا وقتشه 

وقت کاری که بهمن 95 نمی فهمیدم یعنی چی 

اما حالا می فهمم 

فقط باید رفت جلوتر حتی اگه انگار همه چی از دست رفته 

حتی وقتی انگار هیچ چیزی نیست و ته قلب خالی شده

باید رفت

اون جلوتر چیزای بهتری هست 

جواب سوال ها 

پاسخی برای رنج ها و غم ها

بالاخره غبار می ره 

خورشید میاد 

چشم هام می بینه ...

 

× که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد 

× خورشیدی که درون هر کدوم از ماست 

خورشیدی که باید بیدار کنیم

I never come back

دارم به همه آهنگ ها و همه شعرهایی فکر می کنم که باید برام می خوندن و نخوندن

به همه عشق ها و احترام ها و محبت هایی که سزاوارشون بودم ولی نگرفتم

فکر می کنم 

فقط فکر می کنم 

و می دونم دیگه به روزگار قبل بر نمی گردم

 

 

×ویدئوهای کنسرت های این روزهای حامی و نیما مسیحا رو می بینم و علاوه بر کیف و عشق و بغض، غرق میشم توی نوستالژی هام. غرق ترانه هایی که خودم برای خودم می خوندم!

 

× هرکسی را آزمون هاییست و خطاهایی

همانطور که می گویند و می خواهند زندگی کن ، اگر قدرت آزمودن و قدرت پذیرفتن خطاهایت را نداری!

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan