...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

per...

این روزها هم طلایی می شن ... 

بس که با دوشواری ها می گذرن و با تمام نیرو ... با تمام نیرو ... که ... 


+ اگر قرار باشه انجمن بمونم ، یه مدتی قشنگ طول می کشه که به یه بالانسی برسم . به شدت زندگی و فضای کاری با فضایی که توی اتاق کوچیکم و خلوتم رقم زدم فرق می کنه . تصوری که دیگران ازت دارن و خودت از خودت ... خیلی فاصله س... و خیلی ذهنو مغشوش می کنه 

تا میام اون خشکی رو بیرون کنم از سرم و کمی هوای ذهنم بارونی کنم ، دوباره میرم دوباره ... 

البته شاید اینجوری قدر خلوت هامونو بیشتر بدانیم 


+ و فقط خود خود خدا می دونه که چه غوغایی درونم برپاست ... چه غوغایی 

به شدت غیر قابل توضیح 


+ وقتی همه خوابیدن ، هنس فری میزاریم بگوش و موزیک درمانی می کنیم 


+ این روزها دلم برای جوونیم / جوونیمون می سوزه 

آش های نخورده و دهن سوخته 

آرزوهای خاموش شده 

محو شدن توی افق ها و رفتن و رفتن 

و این روزها دائم در پی مسکن ... و دائم در پی مسکن 

بی قید شدن !! 

همه چیزهایی که برای خود نمی دیدیم ... 

گرچه این بی قیدی هم خودش یه آرزوست!! که خاموش میشه 


+ آخ آخه دختر من کی میای پیشم آخه ... که دیگه این جوونی پر سوز و گداز با همه ندانم ها و غوغاها و دردسرهاش ، تموم شده باشه و دریای منم آروم شده باشه 

که من یه دریای آبی و آروم و یه ساحل شنی باشم برات که که بهم لنگر بندازی .. آروم بگیری !! 


 + همیشه یه جای خالی هست 


+ هرچی میاد سرمون از همون روزهای نوجوونیمونه 

از اون قسم نامه که زیرشو امضا کردی همیشه تنها باشی

از آرزوی اینکه یه آدم درد دار باشی و هم صدای آدمای دردمند 

که خواب به چشمات نیاد 

که اشکات آتیشت بزنن 

که رها بشی 

که دلت بخواد مست ، مست ، مست باشی 

که زجر و رنج داشته باشی 

که سی و چهار سالگی بمیری 

که تا هر مرزی بری ولی سقوط نکنی ... 

یه بندباز ... یه بندباز ... 


چه می دونستیم یه روزی هوای خوش عشق و خوشبختی و رسیدن به آرزوها و طول عمر می خوره به سرمون و دلمون و تنمون سبز می شه !!!

چه می دونستیم همه چی اینقدر قراره جدی جدی شه؟ 

چه می دونستیم تشنه ی لب چشمه می شیم و برمی گردیم 

بر می گردیم ... برمی گردیم از هزار راه 


چه می دونستیم یه روزی به راحتی با یه آهنگی که دوستش داریم ، میگیم به درک و خوش باش 


این روزها تعجب می کنم از همه ی لحظه هایی که میان و میگذرن و یه روزی توی نوجوونی به نظرم وقوعشون خیلی خفن بوده 


البته مسلما وقتی کودک بودم اصلا همچین دورنماهایی برای زندگیم نداشتم !!!!!!!!!!!!! همه چیز خیلی ساده تر از این حرف ها بود 


معنی خوشبختی خیلی دم دستی تر بود و محدود می شد به همون حس های آشنای اون اطراف . به اون پیچک های ساختمون رو به رویی . به بازی هامون ، به همه اون رویایی ها ... 

به همه چیزهایی که دیگه یادم نمیاد و چند وقتیه دیگه دلم براشون تنگ هم نمیشه 


حس می کنم توی این شهر رسوب کردم ... توی این وضعیت ...


دیشب با شاعر عرب سعاد الصباح آشنا شدم ... یه شعری داشت دقیقا همین مضمون رو می رسوند 

کلا خیلی به حس و حال و افکارم نزدیک بود این آدم!! 


+ به لطف پرودگار مریم بیچاره هم داره از راه بدر می ره . تاثیر دوست ناباب !! امیدوارم تا جای من پیش نره هیچ وقت . برای مهسا ... برای همه دوستای همسن و سال دور و برم آرزو می کنم تا جای من نرسن!!!

به دو جهت ...یکی اینکه خب خوشایند نیست واقعا و دلم می خواد خنده و شادی رو توی صورتشون و ذوق کردناشونو ببینم 

دوما که اگه برسن اون وقت کلا دردسر میشه باز ... منم همراهشون یه دور دیگه می میرم!!!


+ حالا سوالی که پیش میاد اینه که واقعا اینی که نشون میدم هستم یا چی؟؟؟ حتی نمی دونم چی هستم و می خوام چه کنم ... رویاهام چه قدر درستن؟؟ 


+ انصافا من اگر دوقطبی ، اسکیزوفرنی یا افسردگی حاد یا هرچیزی نگیرم ، واقعا بر من واجبه و رسالتمه که به دیوانگان سرزمینم کمک کنم!!!! چون درحالتی از نقطه آگاهی و سلامت خارج نشدم که کاملا جا داشتم که بشم 

فعلا که هنوز همان نوروزیم که بودیم !!!! 


+ حسم به مامان هم منتقل شده . دیگه تا حدودی ازم کشیده بیرون . فهمیده دخترش خل تر از این حرفاس


+ کلهم والدین های ما رو آبروشونو بهشون بده و چهار تا چیز دیگه ، توی خودت مردی هم مردی !! ظاهرتو نگهدار بقیه ش اوکی!


+ دخترم من واقعا دوست ندارم توی زندگیت دخالت کنم ولی دوست دارم قلبت بهم نزدیک باشه . دوست دارم حس کنی یکی پشتته! ساکت و آرام و متین و مهربان با قلبی که گشوده س !! و به سبک خودش بهت محبت می کنه


+ این روزها دارم با مفهومی به نام عشق های گذری آشنا می شم . نه که بشم (چون دردسر داره و حوصله شم ندارم اصلا) ولی دارم آشنا می شم و پیش از پیش به یاد میارم عشقی رو که از جنس روشنی بود و عمیق و ماندگار و ورای این زمین . 

دخترم هم همین حسو بهم میده . عمیق البته کمی تیره تر :) موهاش آخر ... شب بلند من ... شب ممتد زندگی 


+ دخترجان ... رویات باعث می شه پرهیز کنم از عشق های گذری 

وگرنه خورشید که حالا از ما دور شده .....


+ با خودم فکر می کنم ... دفعه بعدی اگر باشه که ببینمت ، کی میشه؟؟ من اون روز با زندگیم چه کردم!!!؟ تو چطور؟؟ دوست دارم که حالت خوب باشه ....

بالاخره میشه توی این دنیا چشم هاتو بازم ببینم یا همه چی آینده پوچ به نظر میاد؟؟ یا اینکه .... 

آینده واقعا چی میشه؟ زمان .. این غبار زمان با عشق روشنم چه می کنه؟؟ 


ولی دوست ندارم ترسو باشم ... دوست دارم شجاع باشم .


+ ای مردمان بگویید ... آرام جان من کو ... 


+ درخت خیابون ... درخت خیابون ... هه!


+ ماه رو همه از دور دوست دارن ... ماه هم 


+ نسبت به همه فیلم های عاشقونه ای که توی تی وی نشون میده آلرژی پیدا کردم . آلرژی شدید !!!! به همه لحظات خوششون یه لعنت میدم و میگم بدبخت می شید بدبختا ... یه عمر به دلتون آتیش میفته

عشق توی ایران دردش بیشتره فکر کنم 

چون اینجا آرزو ها بیشترن و قلمبه تر و دور از دسترس تر

چون اینجا وصال یار و دیدن یار و دوست داشتن یار و هرچیزی با کلی موانع و تشریفات و فلان و بهمان رو به روست از هر نوعش (آیکون تهوع) (آیکون ولی من خانواده رو می پسندم به نظرم خوب چیزیه) (ولی آخه به چه قیمتی؟) 


+ هی... توی این جهان با این بی رحمی و زشتی هاش در حال حاضر ... واقعا عجیبه آرزو داشته باشم که باشی... آرزو می داشتم که باشی و ... 


+ ولی چ سخت می گذره لامصب 


+ می گذرن این روزها و طلایی می شن .... 


+ بی تو پاییز از اینجا نرفت...


عطیه
۱۸ خرداد ۹۶ , ۰۲:۴۵
حس تو میشینه به دلم و باعث میشه اشک تووچشام جمع بشه
آخ که انقدر دوستت دارم که نشستن حست تو دلم باعث ذوقالو شدن شدیدمم میشه.
هرچند قیمتش اشک باشه که مگه اشک بده؟! واسه چشمم میگن خوبه میکروبا رو میشوره

پاسخ :

عزیز دلم :(( 
مرسی ... مرسی ... 
آی لاو یو ... 

+ امیدوارم اشک مثبتی بوده بود...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan