دستام دلشون برای روی کاغذ پرواز کردن تنگ شده !
یه قلمبگی شبیه حال بغض توی سرم می چرخه
نمی دونم کی قراره متولد شه
که بیاد و برقصه و کلمه ها رو بریزه و بره
سرم پره
خیلی پر
ولی نمیخواد یه ناقص الخلقه تحویل بده
...
+ تلاش بیهوده!
ترکیبی که این مدت خیلی بهش فکر کردم
خیلی تکرارش کردم
هرموقع اضطراب ها میومد سراغم ، یکی به خودم میگفتم : دست از تلاش بیهوده بکش، همه چی ردیف میشه خودش و میشه اون جور که باید شه
بعد یه نفس راحت می کشیدم ... وا می دادم ... راحت می شدم ... سبک می شدم ... بی اهمیت می شد خیلی چیزا
+ نهاد ما رو با عاشقیت گره زدن
داشتم به این فکر می کردم که اقتضای وجود آدم عاشق : تلاش بیهوده س!!
تلاش هایی که همه بهش میگن نه
امیدهایی که به وجود آوردنشون خیلی جرات و ریسک می خواد
اگر عشقی توی جهان نبود، هیچ وقت چیزی تغییر نمی کرد
همیشه همه چیز روی یه روالی باقی می موند
شاید در کل خیلی هم تلاش بیهوده نباشه اگر به نتیجه های جزئی دقت نکنیم
+ پس نمی تونی هیچ وقت زندگیتو محکوم کنی برای چیزی که اقتضای وجودت بوده اما توی سفرت مجبوری خیلی چیزهای دیگه هم یاد بگیری که ظاهرا با چیزی که هستی خیلی فرق داره
مثل همین وا دادنه و دست کشیدنه
+ البته اینا برای من بوده ...
هرکسی در قسمت های مختلف زندگیش یه چیزایی که لازم داره رو یاد می گیره
مگر اینکه بخواد به آرامی آغاز به مردن کند!!
+ خیلی مود پیرزنانه ای داره که زیر لب بگی : مرا هزار امید است و هر هزار تو
و یه لبخند کج بزنی
لبخند کج به کل زندگیت
+ قطعا مود های دیگه ای هم هست البته