...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

من یا من

موندم به معنای این زندگی!!! 

آدم های دنیا انگار از نگاهی و زاویه ای دو دسته ن .شایدم سه دسته 
ولی دو دسته اصلی ... یکی اونایی که قهرمانن و داستان وار زندگی می کنن یا زندگیشون عین داستان هاست از بس دشواری یا آسانی!! 
دسته دوم اما اون عده ای هستن که داستان و قصه ی دسته اول رو به تصویر یا قلم و یا هر رسانه دیگه ای می کشن!!
دسته سومم احتمالا خنثی ها باشن. بلاتکلیف ها!! 

اما در حال حاضر و اکنون معتقدم که هرکسی زندگیش از دید دیگران مهیج یا غیر مهیج ، جالب یا ناجالب ، عادی یا غیرعادی و ... ! به هر حال داستان خاص خودشه و قهرمان اصلی زندگیش هم خودشه . 

خب اینم شد یه جور تناقض بین این فکر و اون دسته بندی ها؟؟؟ 

یعنی یه سری آدمایی به نظرشون زندگیشون با زندگی دیگران رنگ و لعاب می گیره و همه زندگیشون باید صرف بیرون و جامعه و پیشرفت و حرف زدن و ... بشه؟؟ 
یعنی از نوشتن زندگی خودشون غافل میشن و رهاش می کنن؟؟ 

حالا یه چیز دیگه 
اینکه این داستان چه جور داستانی باشه؟؟ اصلا خودمون می نویسیمش؟

به نظرم آره ولی اسباب و مسببات هم دخیلن. درواقع محیط هم روش تاثیر می گذاره . یعنی هر کنش و حرکتی از ما ، همون واکنش ما رو در پی نداره یا دقیق تر اینکه همون واکنشی که دلمون میخواد رو بهمون نمیده 
چون متاسفانه ما خدا نیستیم!! و کاری از دستمون برنمیاد و چیزی برامون نیست!!

حالا ... 
من همیشه دلم میخواست زندگی خودم عین داستان ها باشه یا زندگیم سرشار باشه به جای اینکه زندگیم ودردهام ابزاری بشه برای پیشرفتم در جامعه. 

اما همه برعکس اینو بهم گفتن! و یه جورایی ازم خواستن. خودمم حتی همینطور. 

این فکرها شاید به نظر بقیه مهم نباشن 

ولی برای خودم مهم هستن 

چون مهمن!!! چون روی تصمیم هام و رویه ای که برای زندگیم انتخاب می کنم موثره . تفاوت ها خییییییییلی ریز و جزئی هستن. 

خیلی فرق هست بین فاطمه ای که زندگی و همه لذت ها و استعدادهاشو برای زندگی و حال خودشو و آدم های دوروبرش و کسایی که کاری از دستش براشون برمیاد میخواد با فاطمه ای که سعی می کنه خودشو مجبور کنه مثل بولدوزر بخونه و بنویسه و ... تا بتونه به یه سطح قابل مطرحی برسه و حرفایی برای گفتن داشته باشه. به آدما کمک کنه تا بتونه حرف داشته باشه برای دیگران!

به نظرم بین این دوتا خیلی فرقه 

توی دومی همیشه از خودم ناراضی خواهم بود و همیشه به خودم نهیب می زنم که باید بهتر و سریع تر باشم و من باید یه موجود خاص و استثنایی باشم که هرچی سنش بالاتر میره بیشتر چشم نداره نبوغ مردمو بیینه!! و مدام باید ذهنش زاینده باشه چون باید باشه وگرنه موقعیتش رو از دست میده . تمام زندگیشو از دست میده . 
درحالی که توی خلوت خودش دقیقا یکیه عیییین بقیه!!!

عین بقیه بودن اصلا بد نیست ولی خب یه تغییر ظاهری و ویترینی که عمقی نداره 

البته این فکرا لزوما برای همه مساله نیست اما برای من هست 

حالا سوال بعدیم اینه که یه آدم باید چه جوری باشه و لزوما چه کنه که بهش بگن آدم عمیق که تکلیف داره؟ یعنی حتما باید کتاب بوف کور بخونه؟ ینی من اگه بوف کور نخوندم تا الان باید همتون با تعجب بهم بنگرید و بگویید وا اسفاا!؟؟؟؟ 

موجودات حرص درار !!! در این عصر و دوره ... در سال 2017 مسخره ترین چیز اینه که برای کسی تاسف بخورید که چرا فلان چیزو نخونده و ندیده!!!
چون ایییینقدر منابع زیادن که هرکسی یه طرفشو می گیره و می بینه . هرچی که دوست داره 

مهم اینه که حالش توی زندگی خودش خوب باشه و سر جای خودش باشه. بقیه ش چه ارزشی داره؟

حالم به هم میخوره از این تفکر رسوب کرده که از ما میخواد چیزی غیر از آدم باشیم و ما رو چیزی نشون میده خاص تر و خارق العاده تر از دیگران!!!!!! 

متاسفانه هممون هم داریمش...



سفر نرو

این آهنگ جدید حجت رو شنیدین؟ قشنگه خیلی
نرو 
به هوای تو من
به صدای تو من
به دنیای تو من
وابسته شدم
که به جای تو من 
شکسته شدم...
‌.
سفر نرو 
دلم گرفته 
غم گرفته
غم گرفته روزگارم
رفیق روز بی قراری
بی قرارم
بی قرارم...

خاطره شد

چرا دروغ بگیم... الانم که الانه وقتی بهت فکر کنیم ته ته دلمون می سوزه می سوزه آی می سوزه...


+ خیلی گم و گورم 

بین برداشت های مختلف

طبق معمول


+ ولی خب زندگی اون قدری هم جدی نیست.نه؟ 


+ تو قدم می زدی هر جای شهر

من زمین اون خیابون می شدم...


+ خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد...


+ ذوقالودگی امروز این بود که پ رفت سفر و کارهاشم جور شد و انشالله تمام

وقتی پ نباشه دیگه پ نیست که صبح به صبح اون درو باز کنه ... و بهمون سر بزنه هی و حواسش به همه چی باشه 

نبودن پ یعنی نبودن پ

یعنی کسی نیست که دیسیپلین منو بشکنه و بخندونتم... که من تو دلم بگم ای بچه پررو🙄 

یعنی کسی نیست که دلش بخواد حرفاشو به من بزنه

یعنی کسی نیست که هر موقع چیزی بشه ، خونسرد بگه درستش می کنم

یعنی کسی نیست که یهو تیکه های فلسفی بیاد و متعجبم کنه

یعنیییی... 

نبودن پ یعنی نبودن پ با اون ستاره سفید توی چشماش و اون دست های زحمت کش و اون قلب مهربونش

امیدوارم زندگیشو خوشگل بسازه از این به بعد

جنون

تو نمی تونی بفهمی حالمو

به جنون بدجوری دارم عادت می کنم......


+ کم کم دارم نقشمو توی زندگی پیدا می کنم

کسی که قراره آلارم عشق و زندگی رو توی ذهن بعضیا روشن کنه و سپس فراموش بشه


+ تو نمی تونی بفهمی حالمو

به جنون بدجوری دارم عادت می کنم....


× شبانه ای غریب اما دم نداره... نفس ها راحته و لبخندی به لب

+ من از کی این شدم؟ از کی کی بودم؟

چرا از یه جایی به بعد زندگیامون میشه غیرقابل پخش؟

اهمیت

زندگی کردن برای تویی که نیست...

زندگانی خودخواهانه 

زندگانی در خود مانده... غر زننده...خود محورانه

با نفهمی... با درد های تکراری

.

.

این روزها به این فکر کردم که یه شب فکراتو با علاقه من گذاشتی توی یه کاسه و بعد فکراتو درآوردی و بی من بودنو انتخاب کردی ....

شیفته وار همچنان دوست داشتنت یه جور حماقته 

چه طور کسی رو دوست داشته باشیم که الویتش نبودیم و انتخابش نشدیم!! 

.

.

آدمایی که مشکلات آدم ها رو زیاد می بینن... روز به روز بیشتر متوجه میشن که خودشون اون قدری هم موجود مهمی نیستن برای آدمیزاد ها و کلا جهان 

یه روز اگر بمیریم قرار نیست اتفاق عجیبی بیفته یا با بودنمون قرار نیست کن فیکونی بشه 

کلی اعتبارات بیخودکی آویزون خودمون کردیم و هزاران فرسنگ از هم فاصله گرفتیم. از هم دور شدیم. از نزدیکانمون از آدم های شهرمون دور شدیم‌ 

اگر قرار باشه مهم باشیم و اهمیتی داشته باشیم ... بیشترین اهمیت رو برای خودمونو زندگیمون داریم. برای خودمون مهم باشیم...موثر باشیم

باور کنیم جهان بدون ما نمی میره اما ما بدون خودمون قطعا می میریم

.

.



هرجور می تونی

هر جور می تونی برو ... ما با تو سازش می کنیم😂😂😂😋

والا! 

دیگه این مدلشو ندیده بودم🙄😂

بیست تیرجان

شب سیاه و باد و باران 
شب سیاه و ماه پنهان 
نرو بمان ... (پالت بند)

+ برو نمان ... برو نمان ... زودتر ... زودتر ... برو نمان ... 

+ خانم شین! مرسی که بهم راحت تر خندیدن رو یاد میدی!!! مرسی که میخوای بهم اعتماد کنی 

+ پ میگه هرکاری میخوای انجام بدی تصورش کن ببین داخلش چه اتفاقاتی میفته . اینجوری می تونی بفهمیش!! زندگی بهتر میشه!! جدی میگم!! :))
دیگه داره حرصمو درمیاره . زیادی زیادی می فهمه همه چی رو!! حواسش به همه جا و همه چی هم هست:)))
چرا آخهههههه  


+ باورم نمیشه که یک بعدازظهره و من خونه م!!! و جلوی لپ تاپم نشستم و هنس فری به گوش ، پست میزارم 

+ کار دفتر بسیار کسل کننده و خسته کننده شده بود . در حال کات کردنشم . 

+ وای دیروز... روی پل منتظر اتوبوس بودم یهو یه قاصدک شکار کردممم ... خیلی لحظه احساسی بود 
بعد پر پرش می کردم ..هی فوتش می کردم. خیلی خوب بود ... :( 

+ فکرم سرشو انداخته پایین و با خودش درگیره . منم بهش میگم سرتو بالا کن سرو ناز!!! به درک!!! پاشو ... از این روزها زیاد قراره بیاد و بره ... 

+ اما یه چیزی هست که تو از من نمی دونی ... (موزیک) 

+ دلنگ .. دلنگ دلنگ دلنگ ...دلنگ دلنگ دلنگ دلنگ ... هه ها هیی هههه ها هیههه 

+ اگه یه روزی روز قیامتی برپا شه ... آدم ها از کی انتقام بگیرن؟؟؟ از جامعه ؟ از جامعه بشری؟ از دیدگاه جامعه؟؟ از فرهنگ ها و سنت های غلط؟؟؟ از فاصله های طبقاتی؟؟؟؟ 
واقعا مگه میشه از کسی شاکی بود؟؟ 
همونا برای هزاربار زمین زدن ما کافین ... برای نرسیدن ها و خیره خیره موندن هامون کافین ...برای ناامیدی هامون کافین ... 


+ چند روز دیگه هم بگذره یهو یلدا از قصه ها میاد بیرون و مجسم میشه بهم میگه ، مامان آخه چرا تایپ نمی کنی داستانمونوووو...ماماااان ...!! اول تایپ کن بعد بیا باهم برقصیم.. باهم بخندیم ... با هم ... 

+ دخترم صبور باش و درها رم محکم نگهدار ... محکم ... محکم ... محکم ... 

اجازه هست خانوم/آقای زندگی؟

یه سوال! 
فکر می کنید جهان بدون شما چیزی کم داره؟ 

+ بعضیا رو بزارید همون نفهمنتون . بهتره 

+ میگم ماها یه جور توهم خودبزرگ بینی نداریم؟؟ 

+ ما با آدم های مختلف شکل های مختلف می گیریم
حواسم باشه کنار کی چه شکلی ام و آیا اون شکل رو بر خودم می پسندم یا نه!!

+ اندوه مثل یه باتلاقه ... هم میخوای توش فرو بری‌... هم دوست داری ازش فرار کنی 

+ زندگی برو برو ببینم ما رو کجا می بری 

+ فکر نمی کردم پ هم تا این حد خل و چلیت درون خودش داشته باشه😐 
نمی دونید دیروز چیا اومده بود میگفت😂😂 دیوونه م کرد😐 
یکی از یکی روانی تر😁

+ انسان بی هنر نداریم
ولی اولین هنرمند جهان چه قدر حالش خوب بوده
چون فقط برای خودش حال می کرده و فوقش آدم بغلیش
کم کم کار به جایی کشید که شدیم برای دیگرون نه برای خودمون 
همه اهداف و استعدادهامون در جهت دیده شدن توسط دیگران شد
وسوسه میشه آدم بره گوشه ترین جای دنیا زندگی کنه 

+ چه قدر مرزهای بین ما آدما باریکه 
از هر نوع و مدلیمون 

+ چه موجودات فانتزی هستن 🤗

+ دوست دارم به یاد بیارم که چی شد و چرا از همون کودکی دست به قلم بردم. چی شد که ...

+ چی شد که حالا خودمو مدعی می دونم
اون موقع فقط واسه حال خودمون بود هرچی بود

+ نوشتن چه دردیه؟ یا خوبیه؟ که ما رو می بره به درونمون!!! درون ما دقیقا کجاست؟؟؟ مساحتی داره؟؟ یا عمقی؟؟ 

+ واقعا مدل زندگیامون فقط بستگی به انتخابامون داره
البته سر راه زندگیمون همیشه اتفاقات غیرقابل پیش بینیه که تازه اونجاست که می فهمیم ما هیچی نمی دونیم و این کشتی انگاری واقعا ناخدایی داره . حالا اسمشو هرچی که بزاریم
راست میگفت این جمله کلیشه ای دوره ما!! که بهترین معلم ما زندگیست😋

+ فعلا😊 

باورم کن باورم کن

عشقمون برامون تبریک تولد گذاشته . خواهرمون☺😍 بدین صورت : 


🌌پنجره، پنجره، پنجره ها🌄:

تولد خواهره

خواهر دیگه. خواهر! 

خاله ی بچم 😁

یه جوری در دو سه سال اخیر داره روند خوب بودن رو طی میکنه که خیلی واضح نیاز به تعریف من نداره. نیاز به گفتن هم نیست که من دیوانه وار دوستش دارم به خاطر همه چیش. از قد و بالاش گرفته تا قیافش و جزء جزء اخلاق و شخصیتش.

یعنی میخوام بگم کل خاطرات مشترکمونم ازم بگیرن باز دوستش دارم همینقدر. خوبی از خودشه میخوام بگم.

فقط براش امیدوارم بهترین  تصمیم ها رو بگیره برای خودش. و برای خودش خیلی بهتر باشه از اونی که برای همه ی ما دور و بریاش هست. 

"تو انقدر سرگرم خودت بودنی که متوجه نمیشی چقدر خوبی!"

دیالوگ یه فیلمی که نمیدونم چیه... کسی میدونه بهم بگه.

ولی تقدیم به خواهر


+ مرسی که با این نگاه محبت ، همه بی حوصلگی ها و اخلاقای مزخرفمو نادیده می گیری و خوشگلیا رو می بینی. واقعا دوستت دارم . ممنون به خاطر همه تلاش هایی که برای خوشحال کردنم داری با همه مشغله هات🦄😚


+ مرسی شماهایی که منو میشناسین و می دونین که برای اینجا بودنم خیلی بالا پایین ها رو رفتم... مرسی که باورم دارین و مثل این آدم جدیدهای زندگیم ، درباره م فکرای ناجور و بی جور نمی کنین☺ 



تو ندیدی ...

مرسی گوگل که هرسال تولدمو یه روز زودتر از بقیه یادآوری می کنی!!! 

و من هرسال بی تفاوت تر؟؟ 

بهتر؟


دقیقا روی مرز بهتر و بدتر 

روی مرز ... دقیقا مرز 


+کاش یه دوربین از ما عکس برمی داشت وقتی گرم صحبت بودیم 

کاش چشم های خیس تو ... حال متحول تو :) فرشته ی من 


+ ما خودمون یه روز فرشته دیگرون بودیم ... حالا تو فرشته منی مریم ... مای فرجل انجل ... 


+ امون از دل از مو ... وای بر دل مو ... :( 


+ مریم میگه یه چیز جدیدی توی چشماته . میگم مهم نیست موقتیه. تموم میشه 


+ یه طرف ماه روز !! یه طرف خورشید پشت درختا 

اون قدر حرف زدیم که هوا تاریک شد و خورشید رفت و ستاره ها اومدن 

 و ما همچنان وسط میدون شهید بستنی روی چمن ها نشسته بودیم ... :) 


+ اون قدر حرفای خوب و عمیق زدیم که حد نداشت 


+ کاش اون چیز جدیده توی چشمام به یه طریقی ثابت می شد . یه جوری بدون وابستگی بیرونی

کاش اون می موند 

آدم دلش برای شادی تنگ می شه 


+ سفره دلتو پیش هرکسی وا نکن ولی اگه آدمشو پیدا کردی ... بغلش گریه کن ... خیلی خوبه :) 


+ البته خودم هیچ وقت اینکارو انجام ندادم ولی ...


+ این چندسال واقعا قراره بی وجدانانه با کلی تلاطم درونی بگذرن به نظرم ... بعدشم اصلا نمی دونم!!


+ در افق ها چیزی پیدا نیست 


+ باید غبار شم... نور چشامو می زنه .... 


+ ... 


+ ............. 


+ بریم بخوابیم ... 

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan