...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

نود و نه

از دیشب که اومدم خونه همش داشتم دنبال هندزفریم میگشتم. انگار آب شده بود توی زمین. تا اینکه همین الان دیدم توی یکی از پتوهام قایم شده بود!! 

حواسم نبود سال ۹۹ هنوز پستی نداره. نمی دونم اگر ازدواج نکرده بودم روزهای قرنطینه چطوری می گذشت! ولی مطمئنم خیلی بد می گذشت. 

هیچ کجا نمی شد برم و بدون هیچ دلخوشی و امیدی و کاری و کلاسی و خریدی و دور دوری ... هیچی! الان تو هستی و چی ازین بهتر

هممون دلمون برای زندگی عادی تنگ شده. اصلا انگار مسائل چپکی تر میشه توی قرنطینه! 

کاشکی سالم بگذریم همگی!

 

× ما تو اوج سختیا خندیدیم

لحظه های عاشقو بوسیدیم ... 

جهان با ما برقص

وقتی پیشت نیستم عکس هامونو نگاه می کنم. عکس ها مثل نون هاییه که میذاریم توی فریزر. اما خوبیشون اینه که تموم نمیشن تا وقتی مزه ی اون لحظه ها زیر زبون ذهنمون باشه 

خنده های واقعی ، من با تو واقعی می خندم و عاشق خندیدن هاتم

اما تو وقتی خوابی ، وقتی حواست نیست ، وقتی توی فکری ، وقتی نگرانی باز هم دوستت دارم‌. وقتی از دور میای وقتی نزدیکی ، همیشه دوستت دارم.

 

بعید می دونم حتی خودم و خودت هم دقیقا یادمون بیاد چه قدر روزهای عجیب غریبی از سر گذروندیم. این خاصیت زندگیه که همیشه حال به گذشته پیروز میشه. حتی اگر تمام امروز رو به گذشته فکر کنی، بازم حال برنده س.

 

می دونی دوست دارم که هیچ وقت اون قدر درگیر روزمره ها نشیم که همه چی یادمون بره. شاید یکی از خاصیت های نوشتن هم همین باشه. آدمو از فراموشی و روزمرگی دور می کنه. 

 

این روزهای آشفته ترمون که تموم شد و آروم تر شد روز و شب هامون، برام بنویس یه وقت هایی. خیلی دوست دارم. زمان رو توی مشتت نگهدار. برگرد و نگاه کن به منظره ی وحشی زیبایی که پشت سر ماست. 

 

پشت سر ما یه منظره وحشی زیباست. پشت سر هرکسی که برای دل خودش زندگی می کنه و جلو میره هست! وحشی های زیبا یادآور زیبایی هایی هستن که همیشه با بی باغچگی و بی رحمی و سختی های زندگی همراه هستن. 

 

گنگ و نامفهوم اما زیباست زندگی! قلب من با این گنگ و نامفهوم اما زیبا گره خورده و همیشه با گفتن و شنیدنش قلبم می تپه مثل روز اول که صدای درونم گفت : دیگه تنها نیستم !

 

عزیزجانم ، هنوز هم وقتی میخوام از دوست داشتنت بنویسم و بگم حتی به خودت محتاطم، هنوز عادت های هشت سالی که از آشنایی ما گذشته توی سرم هست. اینو وقتی فهمیدم که کلمه عزیزجانم و جمله دوستت دارم رو نوشتم!

 

بیا شبیه اون بندبازهایی باشیم که برای موندن روی مدار روشنی و زندگی تلاش می کنن و چرخیدن و تلوتلو خوردن هاشونم قشنگه ... 

 

× مشتاق باز دیدنت 🍃

مردی برای تمام فصول

بی نهایت سبز و 

بی نهایت روشن

با تو زیبا میشه

چهارفصل بودن ... ❤

 

 

× از آهنگ چهارفصل حامی 

× این باشد تا بعد بیشتر بنویسم ... الان یک ساعته دارم با کلمه ها ور میرم تا بنویسم اما اینقدر خوابم میاد و اینقدر چند وقته ننوشتم اینجا ، سخته

و در پایان عشق پیروز است

وقتی دیوانه ساز ها ، نگهبان های آزکابان ، به کسی نزدیک می شدن، تمام امید و شادی رو ازش می گرفتن. 

فکر کردن به یه خاطره شاد و قوی ، اون ها رو از بین می برد 

فکر کنم وردش : اکسپکتوپاترونوم بود 😁

بعدشم یه حیوون نقره ای محافظ از نوک چوبدستی میومد بیرون و اون سیاه ها رو میخورد 😊

پس همگی انرژی هامونو جمع می کنیم ، روی خاطره شاد و قشنگمون تمرکز می کنیم و باهم تکرار کنیم : اکسپکتوپاترونم

 

مثلا من می تونم به چشم هات فکر کنم که نقطه ضعف منه ... به همه خاطرات خوبمون ... خنده هامون ... امیدهامون ، روزهای سختی که گذشت و از پسش براومدیم ... به روزهایی که قراره به این روزها بخندیم 

 

جادوی عشق ما رو نجات میده ... ❤

 

× من تو را بر شانه هایم می کشم

یا تو میخوانی به گیسویت مرا 

زخم ها زد راه بر جانم ولی 

زخم عشق آورده تا کویت مرا 

 

× عنوان از سید علی صالحی

 

مسافران دریا

این اولین باره که همچین روزهایی رو تجربه می کنم 

حیف نیست که ننویسم ؟ 

معمولا توی این مواقع آدم ترجیح میده هیچی نگه تا موقعی که قایقشو به ساحل نرسونده 

چون همش با خودت فکر می کنی راهی نمونده به این ساحل و اگه قایقم چپه شی؟ 

اما واقعیت اینجاست که ما همیشه مسافریم از ساحلی به ساحلی دیگه

البته من همیشه به این باور داشتم که ما این سفرها رو از سر می گذرونیم تا راحت تر و بهتر زندگی کنیم

اما خب کیه که بتونه این واقعیتو انکار کنه دریا دریاست بالاخره! و خب کیه که بتونه این واقعیتو انکار کنه همیشه خورشیدی هست ، ستاره ی قطبی هست نظمی هست ، امیدی هست 

کاش چیزهای خوب به سمتون بیان و بهمون این فرصتو بدن که از ته قلب لبخند بزنیم

منتظر روزهای بهترم ... روزهای بهتر منتظر ما باشید ... ما با شما می سازیم و می رقصیم 

 

× ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد ... 

× اولین پست اسفندی عجیب در عجیب

قرمز ، سبز ، آبی

اگر مقدار مساوی از نور قرمز ، سبز و آبی که به اندازه کافی روشن باشند، باهم ترکیب شوند، یک تون خنثی از نور سفید ایجاد خواهند کرد. سیاه از نبود همه ی رنگ ها ایجاد می شود.

 

× بدین سبب که فعلا نمی تونم اون جور که به دلم بچسبه اینجا بنویسم، فعلا این تیکه کتاب رو داشته باشیم

از کتاب نوردهی نشر پرگار! 

 

× امروز بی خود سرم درد می کنه. احساس می کنم سرم خشکه. همش آب میخورم. زمستون سرایت کرده

 

× خدایی سایان و ماژنتا خیلی کلمه های قشنگین. اصن من اسممو عوض می کنم میذارم ماژنتا = سرخابی

مبارکت باشه و اینا

خودتم فهمیدی که از ۸ سال پیش قوی تر شدی؟ 

همین که امروز می خندیدیم یعنی انگار توی این سال ها واقعا یه چیزایی عوض شده 

خسته نباشی دکتر ☺️ تو تنها دکتر خانواده مایی و خواهی ماند 😁 

دفاع یا حمله مسئله این است!

فردا روز مهمیه برای هممون 

اون روزی که فکرشو نمی کردی هیچ وقت برسه اومده

مثل خیلی از روزهای دیگه ی زندگی 

اما من فکر نمی کنم که همه ی روزهای زندگی مثل هم دیگه س 

خیلی امیدوارم که لذت های جدیدی رو قراره تجربه کنی

و اینو یادم و یادت نمیره که فاصله ی بین دو شهر برهوته

دیگه خودت می دونی به قول کی😁

خیلی خوشحالم که از این وصله ی ناجور تنت با موفقیت جدا میشی

انجام دادن کاری که دوستش نداریم یا سپری کردن روزهایی که بهش مجبوریم، واقعا جز تجربیات عجیب زندگی آدمه. چه بهتر که آدم انجامش بده وگرنه پشیمونیش همیشه می مونه. پشیمونی اینکه چرا نفهمیدم چیزی که باید می فهمیدم و یاد می گرفتم.

نوشتم که یه وقت وسط شلوغیا یادت نره برای چی این همه چالش به جون خریدی تا به اون جلسه دفاع و استادهای فاقد شعور برسی 😁

اون ها مهم نیستن عزیزم ... چیزهای دیگری در پس این ماجرا هست😁 اصلا تو بگو ۱۶ من میگم ۱۸ و نیم. چه فرقی داره حالا 😁

راستی ... من و تو خیلی ارثی می تونیم خودمونو از لذت بردن از لحظه های خوب و موفقیت ها محروم کنیم. مثلا با زدن سر مال ، اونا دلشون برام سوخت و این حرف ها. پس لذت بردن از موفقیتت یادت نرود قشنگممم ... 

هیچ چیزی نیست که بخوای ازش بگریزی ... ❤🍃

نمی دونم این ها رو کی می خونی اما نمیخوام برات بفرستم تا هرموقع واقعا وقتش بود بخونی ... کاملا اتفاقی😁

 

× برای خواهر گلم ... خانم دکتر شکسته بندم...که فردا قراره از خودش دفاع کنه و اگر لازم شد حمله ☺️😁

خدایی به استاد جماعت فقط باید حمله کرد... تاماام :/ دفاع چیه

چرا زندگی بهتره ...

این روزها با چیزهای عجیب غریبی از خودم رو به رو هستم 

رو به رو ... رخ به رخ ... شاخ به شاخ! 

اون قدر که توان حرف زدن ازم گرفته شده 

.

.

امروز بعد مدت ها ازون روزها بود که دو سه بشکه اشک ریختم

من یه مدل گریه کردن دارم که خیلی جدی مطمئنم کسی از اطرافیانم ندیده

یعنی ولدمورت هم ببینه میشینه های های گریه می کنه باهام 

نمی دونم چرا و اینجوری هم هست که شروع بشه دیگه تموم شدنش با خداس

خبر فوت اون آشنامون و چیزهای دیگه با هم دست به دست داد تا من یه دلی از عزا دربیارم و ژاپنی وارانه دریاچه ای بسازم

.

.

پارسال که خیلی بیشتر ، سال قبلش بیشترتر .... 

.

.

کارها رو پیش می برونم و زندگی رو با چنگ و دندون ... 

.

.

این روزها می گذره 

وقتی دوده می پره 

وقتی تازه می فهمی 

چی زندگی بهتره 

چرا زندگی بهتره ... 

.

.

این آهنگ جدید سوگند و زخمی ، واقعا منو زخمی کرده! عالیه ... 

.

.

قصه نیست 

ولی می برتت توی خواب 

یه خواب سبک 

انگار ول شدی روی آب ...

.

.

فعلا نمی تونم راجع به چیزایی که باهاشون درباره خودم شاخ به شاخ شدم بنویسم ... فکر نکنم به این زودی ها بتونم

.

.

دلم یه تنوع جدید میخواد ... یه چیزی که یه خورده ریتم زندگیمو عوض کنه و بتونم به حاشیه امنش فرار کنم. حاشیه امنی که دست خودم باشه. هم تنوع باشه هم امن! اصن این دوتا می گنجن باهم یه جا؟ 

.

‌.

چرا زندگی بهتره 

چرا زندگی بهتره 

بذار آروم بگیرم

بذار روزهام بگذره ... ❤ 

.

.

رد بدی بزنی زیر همه باورها

بزنی مثل گاو شاخ زیر عادت ها

بزنی از ریشه خورد شه اصالتات

پوست بنداری عوض شه حالت ها

ببری بری ...

اهل کدوم سیاره ی دوری ...

بهش گفتم : 

اتفاقا منم داشتم الان فکر می کردم هرچند سال هم بگذره و حرف نزنیم و دوباره بهت سلام کنم بازم انگار همین دیروز بهت سلام کردم .....

.

.

بهش گفتم : اره ما که از مریخ نیومدیم 

میگه : یادته قبلا فکر می کردیم اومدیم؟ 

و براش می نویسم : فرشته اومدی از دور ... چطوره حال و احوالت ... یه کم تن خسته ی راهی ... غباره رو پر و بالت ... 

و یاد همه آهنگ هایی میفتم که برام می خوند. یاد همه سیاوش ها ، بیژن ها ، داریوش هایی که برام بلوتوث می کرد یا ترانه شو روی کاغذ برام می نوشت. 

یاد نامه هایی توی زمین مدرسه خاک کرده بودیم 

یاد جنگل کاجمون که بیشتر اکالیپتوس داشت

یاد اولین دوستی زندگی من ... یاد اولین دوست داشته شدن ... اولین یادگاری

.

.

اینکه هرموقع هرجای دنیا ببینمت ... بازم همون مهسایی باشی که توی قلب و ذهنمه، می دونی چه قدر خوبه ... اره می دونی 

و من باورم نمیشه هنوز ... تنها دوست مهم زندگیتم ! 

تو عجیبی واقعا 

.

.

انگار راه آدم از بعضی آدم ها به این راحتی جدا نمیشه

این حس آشنا ... چه قدر بهش نیاز دارم توی دنیای غریبه م ...

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan