...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

چلچله ها

وقتی چلچله ها می رن به سفر های دورا دور ... 

کسی معبر بیداری من اما نیست

نشسته گرد سفر روی شانه ی روحم 

رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست

 

تمام شهر به تعبیر خواب سرگرم اند 

کسی معبر بیداری من اما نیست

 

ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان

حریف درد دل رود غیر دریا نیست

 

+ نشانی - حالا که می روی - محمد معتمدی

یه دشت دور

نمی دونم دیگه کیا از اینجا رد میشن و میخونن اما اگر با من رابطه ای داشتی که الان دور و کمرنگ شده و دلیلش از طرف من برات مبهمه، این پست برای رفع ابهام نوشته شده (البته که حساب عطیه سوا از همه س و مطمئنم فقط اونه که همیشه می خونه) :

 

بحث سر این بود که یک دوست نزدیک و عمیق داشتن بهتره یا چند تا دوست مختلف و کمتر عمیق داشتن که من و الف باهم موافق بودیم روی یک دوست عمیق و نزدیک داشتن. چند لحظه بعد مریم درو باز کرد و گفت کارتون کی تموم میشه؟ همه خندیدیم از سوالش. بعد که مریم رفت الف از من پرسید، این همون بهترین رفیقته؟ منم گفتم آره آره بهترین رفیقمه. بعد گفت عجب. گفتم اره ولی تنها دوستمه. گفت تنها دوست و بهترین دوست!! و خیلی معنی دار خندید. 

.

.

می دونی چیه؟ دنیای من دنیای عمیق و پیچیده و تنهاییه. شبیه یه قصر قدیمی توی یه جای دور افتاده و بکر. یه جایی وسط یه دشت رویایی که شب ها ترسناک میشه. 

راه زیادی تا رسیدن به من واقعی هست. به این قضیه افتخار نمی کنم ولی متاسفانه همینطوره‌. با این حال من آدم سخت گیری نیستم. لازم نیست خیلی ایده آل باشی تا بتونی بیای به دشت و قصر من. فقط کافیه بفهمی یه دشتی هست که من اونجا زندگی می کنم تا بتونی بهش برسی. مطمئن باش می رسی و کمکت می کنم اگر خودت بخوای و واقعا دلت بخواد که منو ببینی و توی دشت نفس بکشی و بمونی. مهم ترین نکته ش اونجاس که بخوای این همه راه رو بیای و بمونی یا نه. 

می دونی من هیچ وقت کسی رو نمیندازم بیرون. فکر نمی کنم هیج وقت کسی رو بیرون انداخته باشم. 

وقتی آدم های مختلفی وارد زندگیت می شن، وقتی سرت شلوغه، وقتی جاهای مختلفی پیدا می کنی که بهشون سر بزنی، مجبوری از دشت من بری بیرون و مسافت طولانی که اومدی رو برگردی تا به جاهای دیگه زودتر برسی. 

واسه همینه که میفتی بیرون و نمی تونی برگردی. واسه همینه که راهو گم می کنی. سر جاده می ایستی و از من میخوای از دشتم بیام بیرون و بیام سر جاده که منو ببینی! اما این امکان نداره. من نمی تونم از خونه خودم خارج بشم. خارج از اونجا دیگه آدمی که قبلا دیدی نیستم. 

برای همینه که گمم می کنی. برای همینه که گمم کردی ... مریم خانوم ، میم و خیلی آدم های واقعی و مجازی دیگه (وقتی اون شب توی آخرین پیام برای میم نوشتم : گمم نکن ، منظورم دقیقا همین بود)

برای همینه دیگه نمی تونین برگردین چون خودتون نمیخواین، چون نمی تونین برگردین، چون مسافت زیادی تا من راه هست، چون اگر دوباره برگردین دیگه اینقدر راحت نمی تونین بین آدم ها و فضاهای مختلفی که پیدا کردین رفت و آمد کنین. چون نمی خواین ، نمی تونین یا دوست ندارین این همه راه رو بیاین و بمونین. 

راستش من همیشه گفتم که آدم مناسبی برای سرگرم شدن نیستم. سرگرمی خوبی نیستم. کیفیت خود واقعیم برای آدما توی رابطه های دوطرفه همون قدریه که بهم نزدیک باشن. سر جاده یا وسط جاده یا کجا؟ در حال نزدیک شدن یا در حال دور شدن؟ 

این جدا از روابط یک طرفه و یاورانه ایه که هدفم کمک به دیگریه و حالمو خوب می کنه و تمام که اونم سعی می کنم کمتر واردش بشم. 

پس با این اوصاف دیگه به خودت بستگی داره مریم. که بخوای بازم برگردی یا نه. وگرنه هر چه قدر بایستی سر جاده و اسم منو داد بزنی فایده نداره. دیگه پسوردی هم جواب نمیده چون کدی نداری. دیگه نمی تونی معنی چشم هامو بفهمی چون درواقع منو نمی بینی!

این انتخاب و میل خودت بوده وگرنه من کسی رو از قصر و دشتم بیرون نمی کنم. خودتون راهی که اومدین برمی گردین و خودتون هم اینو خوب می دونین. 

پس خودتو گیج نکن تنها رفیقم. مشکلی نیست من می دونم چه جوری هستم و بهت حق میدم. اما از من انتظار نداشته باش مثل قبل باشم. من نیستم چون تو خواستی بری و نباشی حداقل برای یه مدتی یا حتی برای همیشه. نمی دونم به خودت بستگی داره. به هرحال اگر واقعا بخوای برگردی من کمکت می کنم اما شاید واقعا به صلاحت نباشه.

خودت میگی به خاطر فکر و تصور رفتن منه که دور شدی اما خب بعید می دونم. شاید داری وارد مرحله جدیدی میشی که من دیگه توی اون مرحله جایی ندارم. و من هم همینطور شاید

 

در هر صورت این روزها که خیلی تنها هستم بهم واقعا فشار آورد نبودنت به هرحال. از رفتن ستاره ی آسمونم غمگین و گیج و عصبانی شدم.

دیگه دست من نیست بستگی داره به تو!

 

× نور مایند! من قبول کردم چیزهای خوب زمان می برن

روابطی که من دنبالشونم اصلا راحت به دست نمیاد

به بهانه شادمانی

دیشب وقتی چشم هامو بستم به این فکر کردم که معلوم نیست کی می میرم! قبل از سی بعد از سی بعد از چهل؟
داشتم فکر می کردم اگر آدم می دونست کی می میره یه جور دیگه می شد زندگی شاید

امروز صبح به این نتیجه رسیدم که هر چه قدر بیشتر روی این زمین و توی این روزگار زندگی می کنم بیشتر باورم میشه که قرار نیست معجزه ای اتفاق بیفته

آقای مهدی شادمانی از دنیا رفت چون بیماری بسیار سخت و بدخیمی داشت و معجزه ای رخ نداد ...

و خیلی اتفاقات دیگه. اما ما همیشه امید داریم به یه معجزه اما انگار هیچ معجزه ای برای ما نیست.

شاید امید معجزی ز مرده نیست و باید زنده بود. شاید ما آدم ها خودمون معجزه هستیم. خودمون و احوالاتی که درونمون رخ میده! مثل شادمانی که معجزه شد.

شاید مرگ و زندگی ، شاید رسیدن ها و نرسیدن هامون به دل خواسته ها و امیدها و آرزوهامون اون قدری مهم نباشه. شاید ما مهم تریم‌. اتفاقاتی که در ما میفته مهم تره.

زندگی نعمت بزرگ و عزیزیه . هر چه قدر هم ازش ناراضی باشیم باز هم یه خراش کوچیک بهمون بیفته کلی ناراحت و اذیت میشیم. برای همینه که حتی تا آخرین لحظه زندگی تمام تلاشمون رو برای زنده موندن می کنیم.

ولی خب این یه واقعیته که هممون یه روز ناگهانی یا غیرناگهانی تموم میشیم و کاش وقتی تموم میشیم حال درونمون خوب باشه. چون رنج جدایی بالاخره تموم میشه

داستان حلقه سبز

میخواستم بگم که خیلی ذوق کردم برات! خیلی بهم میای! از این به بعد دوست دارم بشم اون دختره که همیشه یه حلقه سبز دستشه! این بشه آدرس من 

نمی دونم چرا فکر می کردم یکی دیگه باید بهم هدیه بده همچین چیزیو اما حالا می دونم این دقیقا همون چیزی بود که خودم باید به خودم هدیه می دادم.

افتخار می کنم که از این به بعد من متعهدم به مراقبت و مهر ورزیدن و احترام گذاشتن به خودم و دوری کردن از هر رفتار ، راه و آدمی که اون سه امر مهم رو مخدوش کنه💖💐🍃🍃

همیشه ۱۰۰ درصد نخواهم بود اما همه تلاشم رو می کنم

یونگ : من به تنهایی برای زندگی خود کافی هستم

(که قطعا این به معنی بی نیازی از آدم ها و استقلال افراطی نیست)

کجاست کماندار ؟

باید بی رحم باشی به هرکسی که تونست راحت کنارت بزاره

با یه استدلال با یه حس! 

روی پای خودت باش و فراموش کن و فریاد بزن که فراموشت کنن

 

× وایولت اورگاردن تموم شد. چه قدر گریه کردم. ولی یه جایی توی گریه های وایولت ته دلم خالی شد. این که وایولت مطمئنه یه سرگردی هست توی سرزمین پری ها و از روحش محافظت میشه و به یاد و مراقب وایولت می مونه. نیست ولی وایولت می تونه حضور قوی و همراهش رو احساس کنه. 

یه لحظه از این که همه کس و همه چیز توی ذهنم فرو ریخته اذیت شدم. از اینکه چه قدر یه چیزایی برام بی معنی شده اذیت شدم. از اینکه نمی تونم به خودم اجازه یادآوری بدم اذیت شدم. 

از "هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه ... " اذیت شدم

ولی مهم نیست چون خودمو از دست ندادم. چون هستم و هنوز رویا دارم. 

 

× زندگی کمان است ، زه آن رویا ، کجاست کماندار؟
....
تیردان خفته است، تیرها پراکنده شده اند.
شست کماندار کی روی زه جای خواهد گرفت؟

ص۱۲۱ سفر درونی- رومن رولان

تاوان

وقتی کسی مسئولیت های خودشو انجام نمیده و نقششو خوب بازی نمی کنه، 

یکی دیگه تاوانشو میده!! 

شب افتاده ست

خیلی وقته دیگه از کسی انتظار ندارم برام بهترین دوست باشه. چون قبول کردم بهترین دوست من خودمه. واقعا هم هست. این یه حرف کلیشه ای نیست

آدما خیلی وقتا به جبر و اقتضائات زندگی یا به خاطر اینکه نمی تونن همه ابعاد ما رو یک جا درک کنن و ... ، نمیشه بهترین دوست باشن

خصوصا وقتی پای یه آدم پیچ در پیچ درمیون باشه

واسه همینم وقتی نمیشه یه حرف ها و حس ها و لحظه هایی رو به کسی بفهمونم برام مهم نیست‌. تنها چیزی که مهمه اینه که سطح رابطه م با اون آدم حفظ بشه. تا سقفی که داره پر بشه. اینجوری همه خوشحال می مونیم

زندگی ها اون قدر سریع و پر مشغله شده که تصویری که توی ذهن هرکسی داری همون چیزیه که آخرین بار ازت دیده! 

دیگه خیلی مهم نیست چی بوده و چی شده

البته خودم کلا مایلم زندگی رو روی حرکت آهسته ببینم. از سرعت خوشم نمیاد

 

این روزها البته یه جوریم. دلگیرم انگار از همه چی. 

ناراحتم! ناراحت از اینکه چرا من سر هر رشته ای رو رها کنم کلا پارچه از هم وا میره!! ؟

از نگه داشتن خسته شدم‌. این اولین بار نیست این حس میاد سراغم. یادمه دو سه سال پیش که رفته بودم پیش روانشناس هم داشتم از این قضیه نق می زدم. 

وقتی یه روندی رو سال ها رفتی نمی تونی یهو برگردی

الان شدم شبیه راننده ای که وسط جاده ترمز کرده و ایستاده و همه از پشت بوق بوق بوق! و راننده انگار نه انگار داره فکر می کنه بنزین داره یا نه! اصلا راهو درست رفته یا نه! 

 

شاعر می فرماید که : آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش! 

 

ناامید نیستم. واقعا به زندگی امیدوارم. اتفاقات خوبی درونم در جریانه. آن ها و لحظه های نابم دارن بهم برمی گردن. اما کمی دلگیر و کمی دلتنگم یا خیلی دلگیر و خیلی دلتنگم

 

هر چی باشه والا که دلتنگی و دلگیریشم از افسردگیش بهتره. شعرهایی هم بوده انگار در این زمینه! دوران دل سردی بد دردیه‌. این بار اگر ازش گریختم فقط دست روی زانوی خودم گذاشتم. این همه اون چیزی بود که آرزوشو داشتم. 

 

به قول شاعر که می فرماید : بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم ... بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم 

 

نمی دونم امیدم اینه که دور بشم و دور شدن دوست ترم کنه. نه که دوست نباشم نه. ولی برای اینکه ماشینم بتونه حرکت کنه، نیاز به فکر کردن و انتخاب کردن خودآگاهانه دارم. 

 

و می فرماید : شب افتاده ست و در تالاب من دیریست در خوابند پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی ...! 

 

البته فقط تا همینجای شعر. بقیه ش به دردم نمیخوره. "تو" ندارم غیر از "تو موعود نادیده"

violet evergarden

شاید مثل اون دنباله دار تنها یه بار اتفاق بیفته 

دیگه هرگز عقب نمی شینیم

اون این شهامتو به من داد تا بتونم به جلو حرکت کنم

.

.

.

_وایولت داری می بینیش؟ 

+بله قبلا ستاره ای رو اینقدر به خودم نزدیک ندیده بودم

_اون که ستاره نیست یه دنباله داره دیگه هیچ وقت نمی تونی اونو ببینی. این فرصت فقط یه بار توی زندگی هرکسی اتفاق میفته

+بله دارم می بینم شگفت آوره. این جدایی غم انگیز نبود. در سرزمین پری ها تا ابد جایی که سرزمین جاودانگی هاست بدن های ما دوباره احیا میشه و روحمون تا ابد محافظت میشن‌

 

× میگم بخش مهمی از روح من به ژاپنی ها و انیمه ها تعلق داره! 

× با دوبله حرفه ای آواژه 

× فوق العاده س

× توی قسمت ۶ دو آدم شبیه که هنوز با بندهایی به گذشته شون گره خوردن ملاقات می کنن. درباره گذشته شون حرف می زنن و حس و انگیزه ای جدید برای هم به وجود میارن و بعد جدا میشن. این دیالوگ مربوط به اون قسمته.

پیرزن شدگی

به بعضی آهنگا که می رسم، می شمرم این آهنگو در طول سال ها به افتخار چند نفر گوش دادم! 

بعد لبخندی می زنم به عمق تاریخ! یا سری تکون می دم با سیم های متصل به ته قلبم! و در نهایت یه آه می کشم با کل هیکلم

 

× دستامو گم نکن 

تنها رفتن ساده نیست 

مثل من هیچ کسی تو هراس جاده نیست 

 

+ تایم تایمِ تنهاییه گویا

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan