دکتر میگه : اینقدر از بالا پایین های زندگی نترس
فقط مردگانند که آرامش مطلق دارند
و این بالا پایین ها یعنی فرصت های رشد
+ لایک
+ احساس کم خوابی زیاد دارم . پس رسیدم خونه فقط می خوابم
- تاریخ : چهارشنبه ۲۴ مرداد ۹۷
- ساعت : ۱۶ : ۲۰
- |
- نظرات [ ۰ ]
نوارمغزی های یک ذهن خسته
دکتر میگه : اینقدر از بالا پایین های زندگی نترس
فقط مردگانند که آرامش مطلق دارند
و این بالا پایین ها یعنی فرصت های رشد
+ لایک
+ احساس کم خوابی زیاد دارم . پس رسیدم خونه فقط می خوابم
توی دلم ازش می پرسم : الان دیگه چرا میخوای منو ببینی؟
مطمئنی می تونم رفیق دلخوشی هاتم باشم؟
به نظرت برای این کار زیادی بی ذوق نیستم؟
اما بعد یادم میاد که هیچ دلخوشی محض محض و مطلق نیست !
اما بعد می دونم که این فکرا غر های مسخره ی اون شخص غرغرو و تلخ درونمه
× شده بترسی به لذت ها و خوشی های کوچیک و بزرگ آدما دست بزنی؟
+ و این حس هم در من مطلق و محض نیست
اما هست
مثل دلخوشی دوستم
× می دونم که چه قدر منو دوست داری رفیق
می دونم چه قدر دلت میخواد منو رو ابرا ببینی
متاسفم ... همین
+ نمی دونم چرا یهو این آهنگ توی ذهنم play شد :
لیلای بی سامان تویی
مجنون سرگردان منم
ای نازنینم
شاید تو را دیگر نبینم
دیگر نبینم ...
اکنون که از هستی آهی ندارم
جز دوری از چشمت راهی ندارم ...
**
چشمان تو هر لحظه رنگی تازه دارد
عاشق کشی ای نازنین اندازه دارد ...
زندگی قرار نیست هیج وقت ری استارت شه
همیشه ناگزیر در حال ادامه دادن خودمون هستیم
این یعنی نمی تونیم حواسمونو پرت کنیم از کی و چی بودنمون
و توی این مسیر ... سخت ترین سوال اینه که : ما واقعا دنبال چی هستیم ؟؟
× چاره ای نیست ... باید با خاصیت پوچی عصر و دوره زمونه خودمون کنار بیایم
گریبان همه مون هست
کتاب جدید خیلی خوبی دارم می خونم و خیلی فکر درباره ش دارم اما فعلا منو به این نتیجه رسوند که :
چرا آدما ناغافل و بی ربط ازدواج می کنن؟
چون معمولا از روی خستگی ازدواج می کنن
و این به طرز عجیبی در اشکال مختلف و در سطوح مختلف رایجه
اون قدر رایجه که حتی نمیشه گفت بده یا خوبه!
× و من!!!
جنگیدن واسه اون چیزی که میخوای باشی یا هستی
نبرد با خودت و خستگیات
نبرد خسته کننده با دیگران
اما بازم به نظرم می صرفه
چون هیچ تصوری ندارم اگر به یکی از این ناغافل ها تن بدم ، قراره کی بشم و چه شکلی؟
اما خب ... معتقدم هنوز که این کشتی ناخدایی داره و مسیری ...
تا یار (ناخدا) که را خواهد و میلش به که باشد
تا یار بخواهد چه چیزهایی رو نشونمون بده یا نده
تا برامون چه دیده باشه ...
+ کتاب مذکور : جنگجوی عشق که گلنن درباره زندگی خودش نوشته
و عالی است
خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم
یه خل دیگه شناسایی شد
× در باد هستیم و اتوبان!
و آهنگ باد و اتوبان گوش می دیم (تویی و باد و اتوبان)
خونه ... منتظرم باش
+ کلی ستاره دیدم و تا حدی مردم برای اون همه ستاره
مه هم بود
و بارون
به رسم نوستالژیک قدیم ... اومدیم پهنه کلا
هنوز اون قبرستون جادویی هست
و جکی ، البته دیگه اون سبزی رو نداره
امامزاده هنوز اون بوی خوش قدیمو داره
عطیه اون آبخوریه که طبقه بالا داشت ! یادته؟
+ اگه یه روزی بیاد که حس کنم وقت گوشه نشینیه ... میرم یکی از همین ور ها و به شیوه یوگا طوری زندگی می کنم
حالا البته ورش خیلی مهم نیست
به سمت ترکمن ها هم مایلم شدید
و یا حتی ور های دیگه ی این مرز و بوم
یه جا که به حس درونم هماهنگ باشه
میگن وطن اونجاس که دل اونجاس
راست میگن دیگه
وطن اونجاست که عاشق شدی
اونجا که آدم هایی هستن که تو رو به خاطر خود واقعیت دوست دارن (حداقل تقریبا)
اونجا که آدم هایی هستن که دوستشون داری و قلبت براشون می تپه
اونجا که رشد کردی ، خیابون هاش باهات رفاقت دارن
.
.
از ۱۸ سالگیم به بعد دیگه شهر برام جایی که توش به دنیا اومدم و ۹ سال زیستم
دیگه دلم اینجا نیست
حالا که می نویسم از وسط شهرمون رد می شیم
.
.
بله مدتیست بی وطنیم ... و با وطنیم
با و بی
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم ....
× که در طریقت ما کافریست رنجیدن