...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

بگذارید که احساس هوایی بخورد

می دونید مشکل خیلی ها چیه؟ 
اینکه فکر می کنن دانش و مطالعه و عمق و تیپ شخصیتی و تحصیلات و فلان دخلی داره به بخش عاطفی آدمیزاد 

نچ عزیزان. وقتی پای عاطفه و رابطه عاطفی وسطه ، اصل اون بخش عاطفی وجود شماست و نیازهای شفافش که از پیش از نوزادی با شما بوده تا همین الان

بقیه ی عوامل صرفا تاثیرگذار هستن! 

بعد وقتی برای استدلال احساست از واژگانی نظیر من فکر می کردم فلان ، از اول می دونستم بهمان ، شخصیتم اون جوریه ، دانشم فلانه ، شغلم بهمانه استفاده می کنی ، یعنی هیچ درکی از احساس و عاطفه خودت نداری

به قول گلاب : حالا هی برو ، حالا هی بگرد ، تا یه جایی که نشه کاری کرد! 


+ دلم برای عاطفه و احساس می سوزه وقتی به راحتی لگدمال میشه 
یه زن معمولا هرچی هم شاخ باشه ، با عاطفه ش میاد وسط. بعد یکی میاد زارت میزنه ..... و!

+ با مهسا حرف می زنم 
حرفای بوی فرند اسبقشو فرستاده 
حالم بد شد اصن 

تمرین رهایی

نخواه علاقه هایی که در آن آزار باشد 

رها باش 

سرت را به آسمان بزن

مثل برگ ها


+ تمرین رهایی

همین که هستی

فاطمه من دوستت دارم همین شکلیتو 

اصلا هر شکلیتو 

الان یه پکیج جالب و عجیب متناقضی هستی که زیباست و من زیباییشو دوست دارم 

حالا به درک که همیشه جایی زندگی می کردی قرار بر این بوده فهمیده نشی ... درک نشی ... و همراهی نشی و همون واژه هایی که خودت بهتر می دونی 

به درک همه چی 

تو قشنگی ... پیش برو درخت کوچک من 

بیخیال بهارون 

بیخیال ... 


+ امروز که اومدم خونه برق رفته بود و با مامان درباره کودکیم حرف زدیم. راستش همیشه این کرمو داشتم. دلگیرم ازش و می دونم همه چی از من براش شکل معماست 

امیدوارم عواقب بدی نداشته باشه و اگرم داشت به درک واقعا 

من میخواستم بگم و گفتم 

بد هم نگفتم چیزی 

فقط از خودم گفتم که هی هم نگه چرا نمیری چرا نمیری 

باید به عمق قضیه پی ببره بالاخره 


اما جالب اینجا بود که تصوراتش از من در کودکی و نوجوانی تا حدود زیادی همون جوری بود که فکرشو می کردم 

البته مدت هاست که مقصر نمی دونمش و فلش رو گرفتم سمت خودم و پذیرفتم به هرحال هر چی که باشه من از این خونه به وجود اومدم و ...‌ 

اما خب بالاخره ... یه حس هایی هست گاهی خب 


و من کشف کردم اگه یه بچه با خلقیات مشابه من و یا حتی غیر مشابه در این زمانه به دنیا بیاد و در شرایطی که فهمیده نشه زندگی کنه ، احتمالا حالی بدتر از حال من و ضربه های شدیدتری می خوره 

چون اولا برچسب مسلم اختلال بهش می زنن همگان و دوما که بچه خودش رو می بینه بعد هم سن و سالای پرطرفدارشو می بینه بعد کلا سرویس میشه 

نمی دونم والا 

امیدوارم اینجوری نباشه البته


× به هرحال خوب یا بد ... نرمال یا غیر نرمال ... من امروز همینم که هستم. محصولی از شکست ها و موفقیت ها ... مجموعه ای از نقاط قوت و ضعف .. دقیقا مثل همه 


کاش یاری ... یارانی ... چیزی داشته باشیم جایی 

کاش

نمی ایستم

درباره عشق میگم که یه چیز ماورایی اما توی دوری هاست که ماورایی باقی می مونه

آدمایی که بلد باشن می تونن شکلش رو به زیباترین حالت ممکن تغییر بدن و تا سال هاااا بهش امتداد بدن


به نظرم هر چه قدر جهان جلو رفت ، عشق پیچیده تر شد و زوایای پنهانش و تاریکش عیان تر


اینقدر منطقی شدن یه آدم عاشق پیشه حاصل یه چیز می تونه باشه!


وقتی ناگهان جلوی چشم هات می بینیش و احساس می کنی دیگه اون زمان و مکان ماورایی حاصل نمیشه و ...

یا خودت رو می بینی که دیگه نمی تونی باور کنی یا ببخشی ... 

و دیگه اون علاقه مثبت نامشروط راهشو گم کرده به هزار دلیل 


هر وقت دلتنگ بشم ، یادآوری تصاویری که از اون آدم ها برام ایجاد شده ، دلتنگیمو به یه آه تمام کننده ماجرا تبدیل می کنه و رفع میشه دلتنگی


از خودم دلگیر میشم ... از این فهمنده شدن های بی لذت در این کم سالی

از یاد گرفتن پوشیدن چشم ها 

از خودم دلگیر میشم ... از این همه تنهایی ... از سال های بخشیده شده


مثلا این روزها دارم سعی می کنم بشکن بشکن راه بندازم.‌سعی کنم موفق بشم توی چشم انسان ها نگاه کنم یا شادی به خودم بزنم 


نمیخوام ساکن تاریکی بشم و این دلیل بزرگیه برای ادامه دادن به تلاش ها


اما وقتی خودمو پیدا می کنم درحال فهمنده ی بی لذت بودن ، حالم ناخوش میشه

+ اون قدر دغدغه هامو می نویسم تا اشباع بشم 

اون قدر می نویسم از این خورنده های ذهن تا جواب سوال هامو پیدا کنم 

کل زندگی من با همینا جلو رفته 

خوشحالم که به هیییچ کس ربطی نداره که دارم به چی فکر می کنم و چرا و لازمه یا نه

من به نیاز های درونم و صدای درونم احترام میزارم 

گرچه گاهی باید به خودم نهیب بزنم 


× هیچ وقت دیگه به اسارت نرو 

اسارت بد دردیه 

اونم برای پرنده ی زخمی


+ حال من حال اسیریست که هنگام فرار 

یادش افتاد کسی منتظرش نیست نرفت ... 


× در هر صورت باید رفت 

نمی ایستم

همیشه آماتور بودن

راستش سهیل رضایی یه بار یه چیزی درباره آماتور بودن و دوران آماتوری در زمینه های مختلف گفت و خیلی موافقت داشتم باهاش

گفت که آماتور ها از این محبت برخوردار هستن که ذهنشون هنوز درگیر چهارچوب ها نشده و می تونن خیلی خلاقیت ها داشته باشن . با اینکه خیلی واقع گرا نیستن اما ذهن بازی دارن چون کمتر می دونن و کمتر تجربه دارن 


واقعا حس ها و افکاری که در دوران آماتوری در هر زمینه ای سراغ آدم میاد ، مسیر آینده ی آدمو طرح ریزی می کنه و اثرش تا همیشه با آدم می مونه 

یه چیزی شبیه دوران نوجوانی یا حتی کودکی 


با اینکه آماتور بودن استرس های خاص خودشم داره ولی خب برای رسیدن به آرامش بعدی ، قطعا باید از مسیر آماتوری گذشت! 


و اینکه به نظرم چه قدر باحاله که در دوره های مختلف زندگی ، این حس رو تجربه کنیم که در خیلی زمینه ها آماتوریم یا چیزی راجبش نمی دونیم 


تنوع جالبیه درکل ... یه چیزی در وجود آدم می شکنه و شکستش صدای خوبی داره

The best way for me

یه سری آدم ها هستن که با هماهنگی حرکاتشون و با چشم هاشون باهم حرف می زنن😊


سکوت را می فهمند 

و خالی بین سطور را می خوانند ... 



+ شیوه ای که خیلی دردسر می تونه برای یک کودک ایجاد کنه . بین آدم هایی که شیوه معمولشون حرف و کلامه

و نوجوانیش رو خیلی بی افتخار و در هم پیچیده سپری خواهد کرد 

تا کم کم رمزگشایی شه بالاخره در بزرگسالی

در بزرگسالی هم چالش های خییلی خاصی داره و خصوصا باز در جامعه ما


+ اگه کسی وبلاگ خوان قهار من بود یا اگه وبلاگ های خدابیامرز نوجوانیم در قید حیات بودن ، می تونستم مشابه این جملات رو البته با نق و ناله بیشتر براتون در پست های مختلف پیدا کنم!


+ خوشحالم که فرصت داشتم تا پیدا کنم آدم هایی که با همین شیوه زندگی می کنن . کم یا بیییش مثل خودم:) 


+ یک قضیه ی پنج زبان عشق هست که روانشناسا خیلی لوسش کردن 

وگرنه براتون می گفتم 

اینجوریه که هر کسی تاکید خاص خودش رو بر یک یا دو تا از این زبان های عشق داره و غیر از اون یک یا دو حالت خاص اگر بهش ابراز کنی ، خیلی براش فوق العاده و بااهمیت نیست. بعد میگه بدونید خودتون و اطرافیانتون و بچه هاتون چه زبونی دارید. ملاحظه ی زبون همدیگه رو بکنید😁

کلا یه سری چیزا رو تا حسساااابی لوسش نکردن ول نمی کنن. مثل سی بی تی😐 طرحواره ها و اینا


+ می دونید دارم چی کار می کنم؟ 


دارم سعی می کنم خودمو بکشم بیرون از دل ماجراهای زندگی 

دارم سعی می کنم اون نخ تسبیح رو نجات بدم ... 

امیدوارم موفق بشم 

و دوباره توی دایره نیفتم

می درخشد به چشمانم

چطور اینچنین با شخصیتید پدر!! 

با اینکه در جریان نبودم اصلا ، ولی یه چیزی ته قلبم مطمئن بود که حتما می بینمتون 

حتما یکی از دلایل شادی چشم هایید 
یکی از دلایل زیبا شدن 

خدا حفظتون کنه که پر از منفعت هستین برای اطراف و اکنافتون 
شبیه یک ستاره در تاریکی ها 
و البته بهتر بگم ماه تاریکی ها :) 

من توی سال های زندگیم آدمایی رو دیدم که اگر شرایطش براشون ایجاد می شد ، خیلی نامدار تر از این حرف ها می شدن 
اما به هر دلیلی جاهایی قرار گرفتن که چندان خوشایند نبوده و اطرافیان هم براشون یار نبودن 
قطعا تعداد این آدم خوب های مخفی ، خیلی بیشتر از نامدار هاست و این مساله همیشه مایه ی دلگرمی و دل خوشیم به این سرزمین بوده 
جهان بدون این ستاره ها و ماه ها و روشنی های بی اسم و رسم یا کمترشناخته شده ، خییییلی جای تاریک و بیهوده ای می شد 
اگر این روشنی ها نبودن ، قطعا من و امثال من و گذشتگان و آیندگان ، هیچ وقت راهشونو پیدا نمی کردن از این تاریکی ها 

شهره ی شهر شدن ها لزوما بد نیست و خیلی هم خوبه گاهی اما نباید فریبمون بده ‌
در کار این جهان مهم یه چیزه . اینکه اگر توی سرت چراغ داری یا توی دلت آتیش و به فکر روشنی ها هستی ، خودت روشن شو و سعی کن اطرافت رو هم تا حد ممکن خودت روشن کنی و ببخشی 

در پایان همه چراغ ها روشن میشه ... 
یه روز!

شاید یه روز بیاد که بهتر باشه

اشکال نداره که دلایل شادی چشم ها ، 

رفتن به بادها! 


شاید همیشه اینجوری نمونه 



× تولد عسل بودیم . ارتباط چشمی و لبخنداش فقط !!!! تونستم به چشم های نازش نگاه کنم😊 

احتمالا منم وقتی بچه بودم این اخلاقو داشتم ...

بر بام اندوه

بی تاب رقصیدن بر بام اندوهم ... 


× ترک عصیان از آلبوم با خودم می رقصم 

خیلی دوستش دارم 

برف سنگین

با آدم هایی که خیلی خیلی زیاد خودشونو بولد می بینن

نمیشه حس شاعرانه و خالص پایداری داشت 

هر چی باشه یه سری جو حاکم زود ناپدید شونده س با خصوصیات دل بسته و وابسته کننده به آن جو


مثل یه برف سنگین توی یه فصل بی ربط 

که گاهی دلت میخوادش


× عیبی هم نیست البته. چیزیه که هست


+ تو بمان و دگران ... وای به حال دگران


× ما گذشتیم و گذشت ...

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan