...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

اعترافات

یه ناآرامی خاصی دارم 

این سبک زندگی ، آزمون سختی برای من یکتاپرست امنیت خواه بود و هست

چند ساله که دیگه دست خودم نیست کدوم یه دونه رو بخوام 

وقتی بچه بودی می تونستی بگی فقط فلان اسباب بازی ... فقط فلان شهر ... فقط فقط فقط ...

اما بعدش اصلا بازی اینجوری نبود. من با چیزایی طرف بودم که اون ها هم به اندازه من آدم بودن و اختیار و شخصیت و باگ و اختلال و نقاط قوت و ضعف داشتن

اولش با این تفکر وارد میدون شدم که قراره همه چی به میل من باشه اما حقیقت اصلا به من میل من شبیه نبود 
درواقع فقط در قسمت هایی ، نشانه هایی از میل من داشت

برای آدمی مثل من ، همزمان درگیری ذهنی چندین نفر یا گذشته و حال و آینده رو داشتن خیلی سخت بود 
خیلی برای آدمی مثل من گرون تموم می شد اینکه به اختیار خود یا به اجبار زندگی رو به تکه های مختلف تقسیم کنم 

اما فقط یه چیزی منو به اتحاد نزدیک می کنه. اونم خودم. نخ تسبیح همه ماجراهای زندگیم که خودم باشم ، بهم نیرو میده برای وصل کردن و نگه داشتن مهره های تسبیح کنار هم ...

چون بهش نیاز دارم. شاید یکی بهش نیاز نداشته باشه 

من با اینکه همواره پرم خیلی به پر دیوونه ها خورده و خودمم برکتی خدا کم ندارم اصلا از دیوونگی ، اما ... اون روحیه که بهش گفته میشه کولی یا مسافر و ... رو ندارم 

این واقعیته. نباس کتمانش کنم. حالا که دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم. حالا که دیگه نگران رفتن هیچ کس نیستم. حالا که اینجوره دیگه لازم نیست این قسمت رو کمرنگ کنم یا کمرنگ نشون بدم 

دکتر یه چیز خوبی میگفت. میگفت خرد میگه که اگر تو خودت آدمی هستی که مثلا تله رهاشدگی داری ، خب می تونی حواست باشه که خودتو تق و تق هی نندازی توی شرایطی با آدم هایی که به شدت استعداد دارن در ناامن کردنت !! 

راست میگه ولی وقتی توی یه حالی هستی ، کی بیای به خرد فکر کنی! واقعا ها

به هر تقدیر شکلک درنیاوردم 
فقط میخواستم شکل خودم باشم

حقیقت جالب دیگه درباره من اینه که به شدت حسااااسم روی این قضیه که کسی بخواد بهم مسلط بشه و تاثیرشو با فضای ذهنی من مخلوط کنه و خلاصه کلا حالت سلطه مانندی باشه‌

با اینکه در این شرایط هم بودم اما حتی زمانی که در شرایط اینچنینی بودم ، بازم بسیار مقاومت می کردم . با اینکه اصلا به عشق و احساسم نمیومد که بخوام اینقدر مقاوم باشم. 
و جالب اینجاست که اولین روزهایی که شناختمش وقتی سر یه مسائلی حرف و بحث داشتیم ، بهش گفتم : من باید فیلتر مغزمو بزارم! چون هر چیزی که میره توی مغزم باید از فیلتر مدل خودم رد بشه!! 

کلا فقط یه نفر بوده که به سختی می پذیرفتم سلطه ش رو. اونم جسته گریخته در طول سال ها. اما خب اگرم قراره آدم بپذیره ، اون آدمم باید یه دیواری برای تکیه زدن داشته باشه نه که همش در حال پرواز باشه

خلاصه که این دو واقعیت از من برای امشب ... 

ناآرامم ولی مهم نیست 
کلا نظم زندگیمم افتاده به هم و سرم شلوغ پلوغ حسابی 

به امید راه های روشن برای زندگی 

وقتی عمرمون اینقدر کوتاهه چرا جاهایی بمونیم که مجبور باشیم همش درگیر پیچیدگی های ذهن و تاریکی های روح و عاطفه باشیم 
ما خودمون خودمونو توی تاریکی و سایه نگه می داریم 

در حالی که همه چی می تونه خیلی ساده تر و گذراتر باشه 

از زندگی باید گذشت .... 
و من به هر تقدیر میخوام نفس بکشم 
نه اینکه غرق بشم 
خفه بشم 
به خاطر هیچ و پوچ ...

مهمان عزیز

امروز مهمون داشتم چه مهمونیییی :))))))))))


خیلی خوش گذشت 


و خیلی خوشحال شدم که مریم اومد و قلمرو چندین ساله م رو دید


خیلی از اتاقم خوشش اومد . میگه خیلی خوش موجه :)) 


خیلی حس جالبی بود . گرچه من همیشه فرار می کردم از اینکه بیاد ولی خیلی خوب بود. 


+ یه گل بسیییار خوشگل برام کادو آورد 

خیلی عاشقش شدم 

میشه رفیق تنهاییم این گل کوچولو 


+ چه قدر خوبه یکیایی باشن که حستو بشناسن :) با احساسشون دوستت داشته باشن


+ من چرا اتاقمو اینقدر دوست دارم؟

چون اولین اتاق شخصیم بوده 

چون تمام لحظه هامو دیده

چون در طول این سال ها با تغییرات و رشد من رشد کرده و تغییر کرده 

چون با اینکه خیلی نقلی و کوچیک و محدوده ، اما توی محدودیتش کلی قشنگه

چون کوچیکه 

چون یه پناهگاه دوست داشتنی که توش خودمم

بندی نیست غیر بافته های ذهن ما

اومدیم که زندگی کنیم دیگه ... 

پس زندگی می کنیم 


+ کاین کارخانه ایست که تغییر می کنند ... 


+ روزی که ببینه دیگه خیلی تنها شده و همه راه هایی که قبلا رفته بوده بن بست شدن ، اون وقت یه حول حالنایی به زندگیش میده 
اما اون روز من دیگه توی زندگیش نخواهم بود
ولی باید یه عذرخواهی واقعی ازش طلب کار باشم یا نباشم ؟ ؟ 

نمی باشم ... من اومدم که بگذرم 


+ هیچ کی بند هیچ کس نیست 
اون تصویری که توی قرآن ترسیم شده از روزی که بهش گفته قیامت ، کاملا ترسیم کننده ی این واقعیته 


+ دلت برا خودت بسوزه 


خوب شد

آهنگ های کمی قدیم تر رو که می شنوم ، به هر تو که می رسم و هر ستایش و ابراز عشق و نیاز به تو رو که می شنوم ، یه جور حس تهی بی معنی بهم دست میده 

+ یه چیزی که آروم آروم شروع بشه و آروم آروم اوج بگیره

اما بال داشته باشه 

که سقوط نکنه 


+ گاهی حس تهی هم خوبه 


× خب یه سلامی هم بکنیم به کتاب های کنکور 

حالا سنو ولش کن 

کی رسیدیم به وقتی که بتونیم برا کنکور ارشد بخونیم!!!


+ غمش می دونی کجا بود؟ 

پیشونیمو به در کمد تکیه دادم و خوب شد می شنیدم 

شونه م تکونی خورد و اشکی افتاد کف موکت 

غمش اونجا بود که هر کسی که گفتا غم من دارد ، از اولش هم اومده بود که غم من داشته باشه نه منو 

در نتیجه حتی اگه منو نداشته باشه و ناراحت هم باشه ، خوشحال و رضایت مند میشه در نهایت چون غمی که میخواست رو گرفته 

و این که در نهایت سر بی کلاه برای منه ، ناراحت کننده بود 

همینه که باعث میشه بخوام خودخواه تر از این زندگی را بپویم ...


× من تو را بر شانه هایم می کشم 

یا تو می خوانی به گیسویت مرا ... 

(خوب شد_همایون شجریان)


این ازون هاست که داستانی پشتش دارد که فقط خودم می دونم. 

آزاد و بی نقاب

دنبال من نگرد 

دیگر تمام شد 

آن شب سکوت من 

ختم کلام شد 

دنبال من نیا 

من خانه نیستم 

با راز این سفر 

بیگانه نیستم 

.

.

دنبال من نگرد 

این یک ترانه نیست

از تو بریده ام 

رفتن بهانه نیست 

دیگر تمام شد 

عالیجناب من 

لحن قدیم عشق 

ماسید در دهن 

.

.

دنبال من نگرد 

دنبال من نیا 

من پر کشیده ام 

از کوچه بی صدا 

.

.

من یک قلندرم 

نه لات در به در 

من روح جنگلم 

نه منجی بشر 

.

.

پرواز می کنم 

آزاد و بی نقاب 



× قسمت هایی از ترانه دنبال من نگرد که مانی رهنما توی آلبوم جدیدش با خودم می رقصم خونده 

و من این آهنگ و ترانه رو خیلی دوست دارم و مناسب حاله

کیک صورتی

تاپینگ کیک تولد صورتی بود :))) 

وقتی داشتم درستش می کردم یهو دیدم عی بابا ... کیک تولد دخترمو برای خودم درست کردم :) 


پونزده تیر تیر

خواهر جان جانان در نامه ی خانوادگی جالبشون نوشته که رسیدم به سن الیزابت بنت!!! 

وقتی اینو خوندم یه لحظه شوک شدم 

واقعا؟😂😂 

خدایاااا ... ! 

راستی خدایا مرسی ازت که ... :)


کمکم کن ... میخوام فاز زندگی بردارم . از الان تا آخرش 


نمی دونم چند تا ۱۵ تیر دیگه خواهم داشت ولی امروز ... زنده باد زندگی و زنده بودن


ولی جدی جدی بزرگ شدیما ! الکی الکی 

من و مریم در شوک هستیم


این چین های جدید زیر چشم ها و خط و خطوط های ریزی که این مجسمه رو پیچیده تر و پخته تر کرده


+ گذشته رو انکار نمی کنم و بغلش می کنم 

و درک می کنم تاثیراتش رو بر خودم و به عنوان خودم می پذیرم 

ولی اسارت ... نه 

دوره ش تمومه 

ایشالا 


باید گذاشت و گذشت ... 

جاده دو طرفه

حالا کاری نداریم ... با اینکه هیچ وقت هیچ رابطه ای از هر نوعی برامون ایده آل و ۱۰۰ درصد رضایتی نیست ... 

اما بعضی آدما انگار رابطه براشون سخت تره 

اما همین رابطه برقرار کردن با آدم هاست که ما رو بزرگ می کنه و خودمونو بهمون نشون میده 

همین رابطه های خوب و بد و دور و نزدیکه که ما رو به چالش می کشه و پویا نگه می داره ما رو 

وگرنه ما به خود خودمون باشه تا آخر عمومون همین شکلی که هستیم می مونیم


و به هرحال هر رابطه ای هم دو سویه س و دو طرف داره 

من حتی عشق یک طرفه رو هم تکذیب می کنم😁 


اما خب درصدها فرق داره.


+ آدما هیچ وقت ایده آل و ۱۰۰ درصد ما نیستن چون اون ها برای خودشونن. هرکسی برای خودش و مال خودشه نه برای ما و مال ما. هر کسی از جهت خودش به ما نگاه می کنه و ما هم بالعکس 

اما خلاصه باید از مواهب با هم زیستن لذت ببریم و از سختی هاش هم خرسند شیم اگر مواهبش می چربه به سختی هاش

نه به درماندگی آموخته شده

یکی از چیزایی که خیلی اذیتم می کنه اینه که 

کسی که رو به روم نشسته خودشو باور نداشته باشه 

چون اگر دوستت داشته باشه ، 

خودشو با تو مخلوط می کنه 

و تو رو هم با بی باوری نگاه می کنه 

نمی گم کلهم ولی در مجموع چرا 



با تمام وجودم میخوام نه بگم به درماندگی آموخته شده 

نههه به درماندگی آموخته شده 

درماندگی آموخته شده ، افسردگی و درماندگی است که بعد از چند بار شکست در زمینه ای بهش دچار میشیم و دیگه هیج اقدامی در جهتش انجام نمی دیم. درحالی که ممکنه هدف در یک متری یا زیر پامون باشه


+ من و مریم دوستای خیلی خوبی هستیم 

اما اعتراف می کنم امروز روز خوبمون نبود و بهم خیلی فشار اومد 

با اینکه بهش خیلی نیاز داشتم 

اما نمی دونم چرا کانکت نشدیم 

راستش نمی دونه ولی من اصلا از وقتایی که فقط در مورد زندگانی سوال پیچم می کنه یا میخواد بهم ثابت کنه جذابیت و دختر بودن رو بلد نیستم ، خوشم نمیاد 


من فکر می کنم خب سبک خودمو دارم. سبکم قابل ارتقا می تونه باشه اما قرار نیست بشم شکل بقیه لزوما 


هر کسی اگه قبول کنه سبک خودشو داره ، دیگه مشکلی نبود واقعا ...


+ ولی واقعا توضیح دادن احساساتم چه کار پر از سختی و دشواری عجیبی شده 

دیوار

همیشه بین ما دیوار ، دلیل فاصله ها نیست

یه وقتایی گناه از ماست 

جدایی کار دنیا نیست


× دارم آلبوم جدید مانی رو می نیوشم


+ چه قدر سخته ثابت کردن خودت دائم برای دیگران 

ثابت کردن علت و علل چیزایی که دوست داری و بهشون مایلی


چه قدر سخته همیشه جواب پس دادن 

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan