دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی ...
×👀💫💫
- تاریخ : شنبه ۲۹ مهر ۹۶
- ساعت : ۰۱ : ۵۳
- |
- نظرات [ ۰ ]
نوارمغزی های یک ذهن خسته
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی ...
×👀💫💫
امیل ... دختر خیالی ژان ژاک روسو بود
روسو کمی دیوانه تر از همیشه مرد ...
× .......
استاد ماه میفرماد : این کتابو خوندید خانم الف؟
- نه استاد
+ آخه قبلا ما هرکتابی رو اسم می بردیم ایشون می گفت خونده!
فلان سوال! و نگاه به من که بگو! و من که نمی دونم
(توی دلم می گم استاد خیلی طول نمی کشه بفهمی این خانم الف دیگه اون خانم الف قبلی نیست)
+ سخته توی این روزها دوست داشتن من! خصوصا برای آدمایی که منو دوست ندارن به جاش آینده مو دوست دارن
حالا زندگی درس مهمی بهم داده! اینکه برای هیچ کس مهم نیستیم. کجا میریم چه غلطی می کنیم چی به سرمون میاد ، نه هیچ کس براش مهمه نه میخواد بدونه نه راهی داره ...
گاهی وسوسه میشم برم دفتر استادماه کمی باهاش گپ بزنم حالم بهتر شه ولی خودمو منصرف می کنم.
+ دیگه هیچ صدای گرم و لطیفی با ظاهر مهربان و خوب با ادعاهای قشنگ ، گولم نمی زنه....نه؟
+ دوست داشتن باید توی همون مرحله ی اشکان دوستی متوقف می شد و جلو نمی رفت
+ توی سایت لنزک نوشته بود عکاسی خیابانی شبیه یه مراقبه س! واو ! چه قدر باهاش موافقم ...!!!!!!!!!
قدم زنون و رفته رفته ...
+ برای این دوره دانشگاه دیگه شاگرد اولی رو بوسیدم گذاشتم کنار. دوستان به جای ما!
+ هنوز هم جواب همه سوال های زندگی صبره! ....................................................................
+ برای بار چندم عرض می کنم : مهم نیست قصه چیه ، مهم اینه که قصه رو از کجا شروع کنی!
+ پاییز خانوم ... لطفا برام دردسر درست نکن ... بزار همینجوری بگذره
+ ساعت چهار شد .... فردا اینقدر کار دارم. تازه باید از نبودن والدین هم استفاده کنم :/
اینقدر که پستای گرهیده و فلسفی و شعری و اینا گذاشتم که وقتی از مشغولیات ساده تر ذهن حرف می زنم... وبلاگ که هیچ .. خودمم تعجب می کنم . سپس دیلیت می نمایم
× اصل مطلب این روزها اینه که شناورم
پس همچنان قضاوت زندگی ممنوع
باید دنبال تکیه یا تکیه ها یا تکه چوب ها یا قایق نجاتی گشت تا غرق نشد و به امروز اومد
× آره ... خنده ها واقعی دیدنشون قشنگ تره