...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

درک

ما فقط وقتی می تونیم به درک دیگران فکر کنیم که فضای خالی توی وجودمون داشته باشیم 

.


.

یه وقتا اینو به دلایل مختلف نداریم


در نیمه های اسفند

هفته ای که با یه عالمه لباس شسته شروع بشه رو هفته ی خوب نام گذاری می کنیم نقطه


هفته ای که شنبه ش قرار باشه ناهار برای خودم پیتزا درست کنم رو هفته ی خوب تر نام گذاری می کنیم نقطه


هفته ای که اواسط اسفند باشه رو هفته خوب ترتر نام گذاری می کنیم نقطه


باشد که همه یارانمان هم حالشان خوب باشد

شعر از همیشه مهربان تر است ، هیچ کس به شعر شک نمی کند

از صبح اینجا برق ها رفته و با نور خورشید می گذرونیم 

دارم برای جلسه های کلاس هام دنبال شعرهای مرتبط و ساده می گردم 

به نظرم این قشنگ ترین قسمتشه


× عنوان از حامد ابراهیم پور 

شعر از همیشه مهربان تر است 

هیچ کس به شعر شک نمی کند 

با امید شعر زندگی نکن 

شعر می کشد کمک نمی کند

دریای مغرب

یادش بخیر اون موقع ها این روزها با مهسا روی دسته ی تک صندلی هامون می خوابیدیم وسط کلاس . یا وقتی خیلی حوصله مون سر می رفت با خط کش آهنی ها میفتادیم به جون این دسته ی میز و حسابی تر تمیزش می کردیم . روی پاک کن هامونو نقاشی می کشیدیم . یا برای خودمون گوشه کتاب یا روی کاغذ نقاشی می کشیدیم یا عکس های کتاب ها رو کاریکاتوریش می کردیم . 

اسفند که می شد مهسا از لاک زمستونیش در میومد و راضی می شد بریم توی حیاط بچرخیم 

اسفند که می شد کلاس ها بیشتر تق و لق می شد ، ما توی باد راه می رفتیم و مهسا سیاوش می خوند و این تنها وقتی بود که حرف نمی زد . نمی دونست من چه قدر دوست داشتم یه وقتا حرف نزنیم . فقط نگاه کنیم .

اسفند ها جنگل کاجمون که پر از اکالیپتوس بود ، رنگ و روی جدیدی می گرفت . ابرها توی آسمون خیلی خوشگل می شدن و ما روزشمار عید درست می کردیم . هر روز یه گل رنگ می کردیم تا به عید برسیم 

من خوشحال بودم که بعد مدت ها میرم شهرمون ... اونم خوشحال بود که با فامیلاش هر روز میزنه به دل کوه تا شقایق ها رو نگاه کنه و یه بار دیگه خودشو صدا کنه : شقایق ! 



+ اگه یه شب برسم به حقایق 

میشم خدای عاشق 

میگم رازمو به ستاره ی دریای مغرب 

دریای مغرب

دریای مغرب

.

.

اشکای یخیمو پاک کن 


+ خیلی دوست دارم بالاخره مهسا رو ببخشم ... چند ساله که پرم از نبخشیدن 


 + دیروز من و نورا مشترکا تولدشو تبریک گفتیم :))) میگه خنده هاتون شبیه همه! 


قوطی زمان یه چیزیش شده

شما هم مثل من احساس می کنید این یه هفته دو هفته اخیر خیلی داره دیر میگذره؟


اصراری به گذشتنش ندارما ولی خیال می کنم این دو هفته قشنگ 4 هفته رو کشید 


مشکلش اینه که همش ته ذهن آدم میاد که : دیره دیره دیره 


مثلا امروز نباید 7 اسفند باشه . باید قشنگ 16 و 17 اسفند باشه . والا! 


حالا این وسط انگار توی خونم یه ماده ی شدیدا خواب آور ریختن 


سبک باش

روان کاو ها نمی تونن هیچ وقت ذوق زدگی خودشونو نشون بدن وقتی کسی بهشون میگه که تحت تاثیر قرارم دادی! 

اونا حتی نمی تونن ذوقشونو به خودشونم نشون بدن 

اونا نمی تونن خیلی حرف ها ، خیلی احساس ها و خیلی واکنش ها رو نشون بدن 

اونا توی هجمه ای از احساسات و تاریک ترین قیژوقاژای بشریت قرار می گیرن 

اما محکومن به سرکوب و سرکوب و سرکوب و سرکوب خودشون 


× یه روزی تاریخ درباره ما می نویسه : اونا یه عده آدم بودن که برای حل کردن معمای زندگی ، مدام زندگی رو دور می زدن و هر کاری می کردن غیر از زندگی


× روانشناسی خیلی به ما کمک می کنه چون تجربه های سیستمی شده یه عده آدم دیگه س در طول سالیان . اما خییییلی هم نباید درگیرش شد . هم اون ها آدم بودن و هم این که هر کسی زندگی خاص خودشو داره . 

همه جواب ها توی وجود خودمونه در نهایت 

روانشناسی و امثالهمش فقط یه نیروی کمکی خوبه 

اگه شفاف ترمون نکنه و بشه وبال گردن چه فایده 


+ تلاش های همه روانشناس ها و امثالهم قابل رد کردن نیست و خیلی هم ارزشمنده اما هر کسی مسئوله فکر کنه  با توجه به شرایط زمانی و مکانی که داره چه طوری عمل کنه که رو به جلو باشه نه پس رفت و تکرار دیگران


× راستش وقتی آلارم جو جامعه و نماینده جامعه ی درونت ، همش اینه : عجله کن !! ، آرامش داشتن و محدوده مشخص کردن یه کمی سخت میشه 

جامعه میگه عجله کن بدو دیره . بدو بدو بدو زن بگیر شوهر کن بچه بیار ، بدو بدو بدو برو ارشد و دکتری و فوق دکتری ، بدو بدو هر موقعیت شغلی سازگار و ناسازگار با روحیه ت و علاقه ت برات پیش اومد برو توش ، بدو بدو فقط بدو برسی 

آخرش که چی!! برجسته ترین هم بشیم خب بعدش چی؟

اگه جوابی داریم بریم 

مگه چه قدر زنده ایم 

توی این هجمه بدو بدو دیر شد ، تشخیص مرزهای خودت خیلی سخته 

این که بتونی داستانتو خوشگل بسازی مهمه


+ وقتی سه روز از کله سحر تا غروب در معرض مداوم روانشناس ها قرار گرفته باشی نتیجه ش میشه اینا😂😂😂😂 

+ البته استاد این کارگاه از جمله آدم های موافق با چیزایی که نوشتم بود!

ماییم که از باده بی جام خوشیم

یکی از بهترین کارهایی که آدما می تونن در حق هم انجام بدن ، اینه که با صراحت و احترام حرفاشونو به هم بگن ! 


مرسی که پایه بودی آدم ... ❤🎈


× یه جایی ته قلبت هست که روزی خونه ی من بود 

کامینگ سون

بهار میاد ... 
بهار به زودی میاد 

شاد بیا 
ما رو غرق حس های خوبت کن


+ بین مرگ و میر و خبر های ناگوار ... ما هنوز زنده ایم که بهار ببینیم ... 

+ اگر باشیم تا اومدن بهار ... برات میگم اون سال بهار ، چه شعری بود که منو یادت می انداخت

+ صبح که شد امروز ... میخواستم تا شب بخوابم باز . احساس انجماد می کردم . 
عصر نیکی رو روی سه پایه ش نشوندم . خودمم به پنجره آویزون شدم و با کمک تایمر سعی کردیم عکس خوبی بگیریم! 
عکس خوبو مطمئن نیستم ولی حالمون بهتر شد 

+ این هوای زمستون نزدیک بهار بدطور منو یاد روزای نوجوونی میندازه 



به بوی دریا فکر می کنم


به بوی دریا فکر می کنم 
به خیالی از زنده موندن 


× ...


همه آن چه لازم داریم : شگفتی

بااارانی و من 
ابری در بهار
در شعرم بخوان 
از چشمم ببار .......


نصف شبی از دل تک و تنها تمساح های این سرزمین که الان حتما آروم توی آب خوابیدن ، بیرون میام و  آهنگ های نه خیلی قدیم ترو باز می کنم  و دارم به این فکر می کنم که : 

           ما انسان های عصر امروز ، چه موجودات بی شگفتی و بی ذوقی شدیم 

اینقدر تکنولوژی ها بی خودی مستمون کردن و حوصله مونو سر بردن و اینقدر دائم ارتقا یافتن که دیگه هیچ چیزی باعث ذوق زدگیمون نمیشه 

همه چی در دسترس ... همه چی عادی ... همه چی معمولی ... بی خودی! وایسادیم لقمه بگیرن برامون

بی حس ! بی توجه ! در حالی که خیلی چیزا هستن که می تونن ما رو متعجب کنن هنوز ! روی این زمین و ماورای این زمین و توی وجود خودمون

اسم مرضمون هم باشه : اختلال سندروم عقل کل اینگ

+ باز تو از کوچه ما گذشتی
کمی دور این خانه گشتی 
سکوت شبم را شکستی ...

+ نوشته تمساح های باهوش و خجالتی !! میرن زیر آب قایم می شن وقتی کسی رو ببینن . نصفشون زیر آبن همش 
باهوش و خجالتی!! 
شب ها هم چشماشون مثل لامپ های قرمز می درخشه!! 
تصور کنید ! 
یه شب با یه عالمه لامپ قرمز کوچولو ، توی تاررررررریییییکی! عییین کارتونا

+ یاسی می گفت (یاستین گوردر) : تنها چیزی که برای فیلسوف شدن لازم داریم شگفتیه 
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan