...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

جهان با ما برقص

وقتی پیشت نیستم عکس هامونو نگاه می کنم. عکس ها مثل نون هاییه که میذاریم توی فریزر. اما خوبیشون اینه که تموم نمیشن تا وقتی مزه ی اون لحظه ها زیر زبون ذهنمون باشه 

خنده های واقعی ، من با تو واقعی می خندم و عاشق خندیدن هاتم

اما تو وقتی خوابی ، وقتی حواست نیست ، وقتی توی فکری ، وقتی نگرانی باز هم دوستت دارم‌. وقتی از دور میای وقتی نزدیکی ، همیشه دوستت دارم.

 

بعید می دونم حتی خودم و خودت هم دقیقا یادمون بیاد چه قدر روزهای عجیب غریبی از سر گذروندیم. این خاصیت زندگیه که همیشه حال به گذشته پیروز میشه. حتی اگر تمام امروز رو به گذشته فکر کنی، بازم حال برنده س.

 

می دونی دوست دارم که هیچ وقت اون قدر درگیر روزمره ها نشیم که همه چی یادمون بره. شاید یکی از خاصیت های نوشتن هم همین باشه. آدمو از فراموشی و روزمرگی دور می کنه. 

 

این روزهای آشفته ترمون که تموم شد و آروم تر شد روز و شب هامون، برام بنویس یه وقت هایی. خیلی دوست دارم. زمان رو توی مشتت نگهدار. برگرد و نگاه کن به منظره ی وحشی زیبایی که پشت سر ماست. 

 

پشت سر ما یه منظره وحشی زیباست. پشت سر هرکسی که برای دل خودش زندگی می کنه و جلو میره هست! وحشی های زیبا یادآور زیبایی هایی هستن که همیشه با بی باغچگی و بی رحمی و سختی های زندگی همراه هستن. 

 

گنگ و نامفهوم اما زیباست زندگی! قلب من با این گنگ و نامفهوم اما زیبا گره خورده و همیشه با گفتن و شنیدنش قلبم می تپه مثل روز اول که صدای درونم گفت : دیگه تنها نیستم !

 

عزیزجانم ، هنوز هم وقتی میخوام از دوست داشتنت بنویسم و بگم حتی به خودت محتاطم، هنوز عادت های هشت سالی که از آشنایی ما گذشته توی سرم هست. اینو وقتی فهمیدم که کلمه عزیزجانم و جمله دوستت دارم رو نوشتم!

 

بیا شبیه اون بندبازهایی باشیم که برای موندن روی مدار روشنی و زندگی تلاش می کنن و چرخیدن و تلوتلو خوردن هاشونم قشنگه ... 

 

× مشتاق باز دیدنت 🍃

مردی برای تمام فصول

بی نهایت سبز و 

بی نهایت روشن

با تو زیبا میشه

چهارفصل بودن ... ❤

 

 

× از آهنگ چهارفصل حامی 

× این باشد تا بعد بیشتر بنویسم ... الان یک ساعته دارم با کلمه ها ور میرم تا بنویسم اما اینقدر خوابم میاد و اینقدر چند وقته ننوشتم اینجا ، سخته

و در پایان عشق پیروز است

وقتی دیوانه ساز ها ، نگهبان های آزکابان ، به کسی نزدیک می شدن، تمام امید و شادی رو ازش می گرفتن. 

فکر کردن به یه خاطره شاد و قوی ، اون ها رو از بین می برد 

فکر کنم وردش : اکسپکتوپاترونوم بود 😁

بعدشم یه حیوون نقره ای محافظ از نوک چوبدستی میومد بیرون و اون سیاه ها رو میخورد 😊

پس همگی انرژی هامونو جمع می کنیم ، روی خاطره شاد و قشنگمون تمرکز می کنیم و باهم تکرار کنیم : اکسپکتوپاترونم

 

مثلا من می تونم به چشم هات فکر کنم که نقطه ضعف منه ... به همه خاطرات خوبمون ... خنده هامون ... امیدهامون ، روزهای سختی که گذشت و از پسش براومدیم ... به روزهایی که قراره به این روزها بخندیم 

 

جادوی عشق ما رو نجات میده ... ❤

 

× من تو را بر شانه هایم می کشم

یا تو میخوانی به گیسویت مرا 

زخم ها زد راه بر جانم ولی 

زخم عشق آورده تا کویت مرا 

 

× عنوان از سید علی صالحی

 

مسافران دریا

این اولین باره که همچین روزهایی رو تجربه می کنم 

حیف نیست که ننویسم ؟ 

معمولا توی این مواقع آدم ترجیح میده هیچی نگه تا موقعی که قایقشو به ساحل نرسونده 

چون همش با خودت فکر می کنی راهی نمونده به این ساحل و اگه قایقم چپه شی؟ 

اما واقعیت اینجاست که ما همیشه مسافریم از ساحلی به ساحلی دیگه

البته من همیشه به این باور داشتم که ما این سفرها رو از سر می گذرونیم تا راحت تر و بهتر زندگی کنیم

اما خب کیه که بتونه این واقعیتو انکار کنه دریا دریاست بالاخره! و خب کیه که بتونه این واقعیتو انکار کنه همیشه خورشیدی هست ، ستاره ی قطبی هست نظمی هست ، امیدی هست 

کاش چیزهای خوب به سمتون بیان و بهمون این فرصتو بدن که از ته قلب لبخند بزنیم

منتظر روزهای بهترم ... روزهای بهتر منتظر ما باشید ... ما با شما می سازیم و می رقصیم 

 

× ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد ... 

× اولین پست اسفندی عجیب در عجیب

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan