از توضیح دادن بیزارم. چیزی که نیاز به توضیح داشته باشه خسته م می کنه. از تعریف کردن یه فیلم تا اتفاقی برای خودم افتاده باشه تا یه جک ساده. یا شاید از تعریف کردن بیزارم.
بهم گفت اگه نگی چی دوست داری و چی میخوای، اگه خودت رو نشون ندی، کم کم سایه میشی. خوشم اومد از حرفش. سایه! سایه بخش مهمی از زندگی منه.
فراموشی! نمی دونم چرا اینقدر فراموشکارم. می نویسم تا فراموش نکنم. اگر زمان قدیم بود و دست نوشته های آدم ها رو کتاب می کردن، اون وقت هم دفترها و دفترچه و وبلاگ هام اسمشون می شد : می نویسم تا فراموش نکنم ...
برای فراموش نکردن به نوشتن نیاز دارم.
الان دارم به یک صدای بسیار زیبا و پراحساس گوش میدم که دعای جوشن کبیر رو با ترجمه بسیار زیباتر به فارسی میخونه! اگر خواستید بشنوید کانال تلگرام مسعود ریاعی رو بیابید.
از یه جایی می فهمی که اگر قرار باشه خدایی باشه، خدای همه هست و تو یک دونه از یک عالمه موجوداتی.
از یه جایی می فهمی که زندگی خیلی کوتاهه و اون قدر فرصت نیست.
وقتی که یه آدم مهمی از زندگیم میره فراموشیم بیشتر میشه و بیشتر توی صورتم کوبیده میشه. مریم خودشم نمی دونست چه قدر برام مهم بود. وگرنه نمی رفت. منم نمی تونستم جلوی رفتنشو بگیرم و تلاشمم بی فایده بود.
همیشه ته دلم میگه .. کاش برمی گشت ولی خب این از اون کاش های نشدنیه.
یه وقتایی خوبه بشینی ببینی چی شدی ... چه کردی و کجایی
اگه نبینی ... اگه فراموش کنی ... گم میشی
دوست ندارم گم بشم
دوست ندارم توی این دنیای متلاطم به آرامش مصنوعی و متزلزلی پناه ببرم
برکه ی امنو نمیخوام وقتی موج خطری نیست
+
ای دوست دار آن کس که دوستداری ندارد
ای دلسوز آن کس که دلسوزی ندارد
ای رفیق کسی که رفیقی ندارد
ای فریادرس کسی که فریادرسی ندارد
ای راهنمای کسی که راهنمایی ندارد
ای مونس آن کس که همدمی ندارد
پاکی سزاوار توست ای که هیچ خدایی جز تو نیست
فریاد فریاد یارب
ما را از این آتش رهایی بخش
- تاریخ : يكشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۹
- ساعت : ۰۲ : ۱۳
- |
- نظرات [ ۱ ]