...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

اعتماد کن به کسی که با فانوس راه نشانت می دهد

یکی از درس های مهم وادی هنر اینه که : با وجود اینکه هیچ وقت مطمئن نیستی به فردا ، اینکه خبری از ایده های و اثرهای جدید هست یا نه ، قراره کارت چه سر و شکلی بگیره ، دیگران دوستش دارند یا نه و ... ! (کلا قراره چی بشه)

هیچ کدوم از این ها جواب مشخصی نداره و تنها راه اینه که دل بدی به مسیر و لذت ببری. در غیر این صورت راه به جایی نمی بری. هنرمند درون همیشه دلش میخواد غافلگیر بشه و غافلگیرت کنه. اگر به جونش غر بزنی و اذیتش کنی یا دائم بخوای بپاش باشی، گم و گورت می کنه. بهش فرصت و آرامش بده، خودش همیشه بهت بر می گرده. اون به تو برای ابراز و نمایش چیزی که می بینه احتیاج داره. 

به جای اعتماد کردن بیجا به آدم ها، به هنرمند درونمون دل بدیم و اعتماد کنیم. مطمئن باشیم که اون یک راه شناس کاربلده. با فانوسش همیشه ما رو دنبال خودش می کشونه و پیدامون می کنه

برنامه امشب سینما

برنامه امشب سینما : تماشای ماه از پشت پنجره 

 

× دلخوشی = ماه = خوشبختی

فاصله

اول هفته بهم گفت همه این احوالات تقصیر منه و آدما برای من تاریخ انقضا دارن. بعد پرسید با اون دختره مهسا چند سال دوست بودم! گفتم تا الان ۱۰ سال گذشته ولی اصلش پنج سال. بعد گفت خوبه پس تاریخ انقضای منم رسیده. گفتم اینطوری نیست. گفت اونی که توی وبلاگش نوشت داریم از هم دور میشیم تو بودی. گفتم آره همه چی تقصیر منه. اصلا توان توضیح دادن ندارم. اصلا شرایط منو درک نمیکنی‌. همه چی همینطوره که فکر می کنی. گفت حرف بزنیم گفتم نه دفعه بعد. 

 

سه روز پیش منتظر بودم مصاحبه شو شروع کنه. سعی می کردم خوش اخلاق باشم و گشنه م بود.‌ گفت من فکر کردم به این مدت و فهمیدم این من بودم که داشتم از خودم دور می شدم. سعی می کردم یکی دیگه باشم. برای همین هم نمی تونستم باهات مثل قبل باشم. راستش اولش حس پیروزی ریزی بهم دست داد‌. بعدش اما گفت که فرو ریخته. گفت کلا خالی شده از همه چیز‌. چیزی که میخواست رو گرفته اما بدش اومده. شبیه اینکه یه غذای خیلی بدمزه خورده باشه چون فکر می کرد فقط مشکل گرسنگیه. نمی دونست غذای بدمزه حالشو بدتر می کنه نه بهتر‌. دیگه همه چیز به نظرش پوچ میومد. منم شبیه این زندانی های باتجربه و حبس دیده، توی دلم گفتم به مرحله جدید خوش اومدی! بعد هم کلی حرف زدیم. ازون حرف های درونی که دور چشماشو خیس می کنه. هر چی تجربه و دکتر شیری و سهیل رضایی توی ذهنم بود ردیف کردم براش روشن تر بشه احوالاتش. 

 

یادم رفت بهش بگم و هیچ وقت هم نمیگم بهش که : من بلدم چه جوری آدم ها رو با عیب ها و نقص هاشون دوست داشته باشم. حتی بیشتر گل جان! 

این کسب و کار منه 

 

× پاس می داریم این جمله را که از سهیل رضایی شنیدم : فاصله بین دو شهر برهوت است

× برهوت و تحمل ابهام

× ذوق راستی! نوشته جدیدم رو برای دکتر شیری فرستادم به پاس بحث های خوب تاسوعا و عاشوراشون، در کمال تعجب دید و خوند و گفت ممنونم 😁❤❤ 

× امروز خیلی حال های عجیب و غریب و بدی تجربه کردم 

دارم سعی می کنم از تنم بیرون کنم 

یه شعر داره کامل میشه ازش

افسردگی

به نظرم مسخره ترین وجه مشترک برای برقراری ارتباط با کسی ، افسردگیه!

هنگامی که گل موعود شکوفه می دهد

چگونه نیمه شب خیلی ژاپنی طور به پنهای صورت اشک بریزیم؟ 

کارتون ماکیا : هنگامی که گل موعود شکوفه می دهد ببینیم

 

× آدم های مهجور ، مامان ، عشق ، تنهایی و جاودانگی

بگو چه کنم که در آسمان ستاره ندارم

این که از روی تنهایی دلت برای کسی تنگ بشه خیلی فرق داره تا از روی علاقه و دوست داشتن

می دونیم؟ 

فرق ها رو بدونیم

 

× چه کنیم ؟ آنقدر تنهاییم که آدم ها از ذهنمان پاک نمی شوند!

 

× عنوان و حجت اشرف زاده و پاییز و ... از نو!

از اینکه چه قدر زود رنجیم

چرا ما ایرانی ها اینقدر باید در کنش های متقابل روزمره مون حواس جمع و با ملایمت باشیم ؟ ! 

یه نقد سالم بدون توهین و از روی تجربه بخوای از کسی داشته باشی اون هم به درخواست خودش درباره کارش، باید خودتو بکوبی به هزار طرف که ناراحت نشه

از وقتی دارم سعی می کنم مهرطلبیمو بزارم کنار و از عواقب رفتار و خودم بودن نترسم، چه قدر همه چیز سخت شده :/ 

ناراحتی داره؟

نمی دونم چرا جدیدا هر کی بهم پیام می ده ناراحت می شه !

امشب برای دومین بار یه مکالمه نصفه رها شد و آخرین پیام از طرف من بود. امشب آقای عین و اون شب راضیه

(اصلاحیه : نه بابا مگه میشه آقای عین ناراحت بشه از من!! یکی از آرزوهامه ازم ناراحت شه:)) 

 

+ تو که مثل گل می مونی و اگه مهرمو ازت بردارم حالت خراب میشه چرا با من چون می کنی؟ چرا؟ نباش مثل بقیه 

ولی من بازم بهت فرصت می دم. زیادی ریشه کردی توی خاک

(برای گل مریم)

 

+ امسال یه حس متفاوتی داشتم به اعلام نتیجه کنکور کارشناسی. هم به خاطر مریم هم به خاطر تصور دخترایی که قراره بیان دانشگاه و باهاشون دوست بشم!! 

احتمالا کار جدید دوست داشتنی در راه است

آیه های زمینی

این تکه نوشته روی کاغذ نوشته شده بود، دیروز : 

در یک بعدازظهر تابستان وقتی از کنار پنجره ی اتاقم رد می شدم، فکر می کنم تو را دیدم که از کوچه ی رو به رویی می آمدی. همینطور خیره ماندم تا رد شدی و تا آخرین لحظه با چشمانم دنبالت کردم.

در تمام این سال ها نبودی ولی گاه و بی گاه از جایی کنار من رد می شدی. گاهی خودت بودی و گاهی آدم های به تو شبیه. 

تو دست هایم را روی کاغذ می غلتانی، تو مرا به گریه می اندازی، تو مرا به اعماق جانم می بری، تو مرا به روزهای پرشکوه و کوتاه سال های قبل دعوت می کنی. 

برای همین است که همیشه از کنار من و رویاها و افکارم رد می شوی و من با چشم های خیره دنبالت می کنم و هوا را بو می کشم. می دانی شبیه چیست؟ انگار خدا یکی از آیه های مورد علاقه ام را داده باشد دست تو!

زندگی گاهی هم عجیب و جادویی است. من ایمان دارم چیزهایی که برای ما باشند هرگز گم نمی شوند. مثل تو که همیشه از این اطراف رد می شوی و حال سرد و ساکن مرا گرم و دگرگون می کنی. 

 

× ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی

هرکجا زلفی پریشان شد گمان کردم تویی

 

× عنوان اسم مجموعه شعری از فروغ است

 

× حال و هوای دم دمای پاییز❤

به هرحال

مشکل اینجاست که آدم دور و بریاشو توی روزای سختش می سنجه
باحال ترش اونجاست که میگه تو حالت بده
حال بد یعنی چی؟
حال بد برای بچگیه! روزای سخت و روزای دل خوش کننده داریم
توی روزای سخت هم میشه خوب بود میشه خندید میشه حال کرد
مشکل اینجاست که آدم دور و بریاشو توی روزای سختش می سنجه
مشکل اونجاست که کی پاس میشه کی میفته

+ کاش قبول کنیم به بعضیا سخت تر از بقیه میشه کمک کرد. اصلا کمک نکنیم به اون بعضیا. شاید اونا به یه حضور ساده دلگرم باشن چرا غم می افزاییم برای هم

 

+ از نوشتن این حرفا لذت نمی برم ولی خب خالی میشم خوبه

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan