...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

سفیده واقعا؟ جدیده آیا؟

یه مدت افتاده بود روی زبون همه که چرا ما ایرانیا این مدلی ایم!؟ چرا همیشه عقب افتادیم از مسائل اجتماعی!؟ همیشه وقتی یه مساله قدیمی میشه ما تازه بهش می پردازیم بعد تا راهکار بدیم و اجرا شه کلا اون بحران منقضی شده و شده یه چیز فاجعه تر


حالا... یه مدته همه گیر دادن به ازدواج سفید :/ 


فکر هم می کنن خیلی باحالن و دارن به به روز ترین مساله اجتماعی رسیدگی می کنن و براش راه حل میابن:/


درحالی که جز لغلغه زبانی نیست ...


کلمه ش خوشگله می دونم... موفق باشید!!!!!!!!!!!!! :/




+ تا وقتی جز تقبیح کردن یا رد و تایید ، چیزی توی ذهنتون نیست ، نمی فهمید این مساله واقعا اون مساله ای نیست که باید این شکلی بهش بپردازید

آدم ها رو دریابید


× بعدا نوشت : روی صحبتم توی این پست مثلا کارشناسان و دانشمندان(؟) ایرانی بود که فکر می کنن ازدواج سفید خیلی جدیده و یه معضل و تهدید بنیان مقدس خانواده س و با هی دائم گیر دادن به این موضوع خیال می کنن خیلی باحال و به روز شدن در مسائل اجتماعی 

حالا اینکه ازدواج سفید خوبه یا نه ، برای کیا خوبه ، چه جوریه اینجا صحبتم درباره ش نبود. در هرصورت هرچی که هست از نظر من هم معضل نیست اما خب یه سریا که نمی دونن جرا دارن این کارو انجام میدن ضربه شو میخورن. مثل خیلی چیزای دیگه

دگران

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی ...


×👀💫💫

امیل روسو

امیل ... دختر خیالی ژان ژاک روسو بود 

روسو کمی دیوانه تر از همیشه مرد ...



× .......

بهار ما گذشته شاید

فکر کنم گام بعدی زندگیم تشکیل زندگی مستقل باشه👀 
چون وقتایی که کسی خونه نیست خیلی آرامش و کاراییم بیشتره🕶
گام سختیه ولی خب غیرممکن نیست 
فقط راز موفقیت اینه که مستقیم هدفتو مشخص نکنی و مخاطبو گیج کنی😆 مثل فوتبالیستی که میخواد پنالتی بزنه و لو نمیده به کدوم سمت دروازه میخواد توپو شوت کنه. 
دیگه شانس های انتظارم برای اسب سفید آرزوها سوخته😁 خودم دست به کار باید شم. 
اصلا هم مسخره و بی اهمیت نیست
اینا دغدغه ها و مسائل ملموس زندگی یه دختر در دوره گذار از سنت به مدرنتینه س😓

× از وقتی آتلیه استادو دیدم خیلی دلم قیری ویری میره برای داشتن یه همچون مکانی. جایی که از آدما عکس نمیگیرن توش ، بزرگه و کلی وسایل داره و پر از گل و مله😋 
خیلی باسلیقه ن این زوج واقعا. اصلنم سیاه نیست اونجا مثل همه آتلیه ها. همه جاش سفیده🤗 

× کاش کسی جایی منتظرت بود...

× ...

دوستان به جای ما

استاد ماه میفرماد : این کتابو خوندید خانم الف؟ 

- نه استاد 

+ آخه قبلا ما هرکتابی رو اسم می بردیم ایشون می گفت خونده!


فلان سوال! و نگاه به من که بگو! و من که نمی دونم 


(توی دلم می گم استاد خیلی طول نمی کشه بفهمی این خانم الف دیگه اون خانم الف قبلی نیست)


+ سخته توی این روزها دوست داشتن من! خصوصا برای آدمایی که منو دوست ندارن به جاش آینده مو دوست دارن

حالا زندگی درس مهمی بهم داده! اینکه برای هیچ کس مهم نیستیم. کجا میریم چه غلطی می کنیم چی به سرمون میاد ، نه هیچ کس براش مهمه نه میخواد بدونه نه راهی داره ... 

گاهی وسوسه میشم برم دفتر استادماه کمی باهاش گپ بزنم حالم بهتر شه ولی خودمو منصرف می کنم.


+ دیگه هیچ صدای گرم و لطیفی با ظاهر مهربان و خوب با ادعاهای قشنگ ، گولم نمی زنه....نه؟


+ دوست داشتن باید توی همون مرحله ی اشکان دوستی متوقف می شد و جلو نمی رفت


+ توی سایت لنزک نوشته بود عکاسی خیابانی شبیه یه مراقبه س! واو ! چه قدر باهاش موافقم ...!!!!!!!!!

قدم زنون و رفته رفته ...


+ برای این دوره دانشگاه دیگه شاگرد اولی رو بوسیدم گذاشتم کنار. دوستان به جای ما! 


+ هنوز هم جواب همه سوال های زندگی صبره! ....................................................................


+ برای بار چندم عرض می کنم : مهم نیست قصه چیه ، مهم اینه که قصه رو از کجا شروع کنی!


+ پاییز خانوم ... لطفا برام دردسر درست نکن ... بزار همینجوری بگذره


+ ساعت چهار شد .... فردا اینقدر کار دارم. تازه باید از نبودن والدین هم استفاده کنم :/

به آن بامرام

سزار همیشه دوربینشو مثل اسلحه تو دستش میگیره و به نظرش یه مرد باید کاملا مرد باشه 

تند می رونه ، برای خونشون بنایی می کنه ، میخواد پزشک بشه ، عاشق انیمیشنه و برای چیزایی که دوست داره خیلی جنگی تلاش می کنه! 

اسم منم گذاشته هیلر! میگه یعنی نجات دهنده ! سر یه مسخره بازی

همیشه با خودم میگفتم آره هجده سالشه و یه سری نپختگی و اخلاقای عجیب داره اما یه چیزی ته چشماش هست که اونو با بقیه پسرکان هجده ساله ای که دیدم متمایز می کنه . یه چیزی شبیه به غم. یه چیزی که نمی فهمم

امروز که خیلی یهویی جلوی من و استاد پرده از رازش برداشت ، بی اختیار سرم افتاد پایین و تازه فهمیدم چرا اسم خودشو گذاشته سزار ، چرا اینقدر روی مرد بودن تاکید داره ، چرا تند می رونه ، چرا اینقدر جنگی تلاش می کنه ... چرا با بقیه پسرکان هجده ساله ای که دیدم فرق می کنه

پدرش خیلی ناگهانی ، سر یه تصادف دیگه برنگشت خونه و خیلی خیلی ناگهانی تموم خونه و همه لباس ها سیاه شد!!! درحالی که اون بچه بود و درکش از غم و از دست دادن همراه بود با ترس و نفهمیدن و ناباوری 

با تمام وجودم برات آرزوی موفقیت می کنم و می دونم به زودی روزی می رسه که به لطافت های درون خودت معترف می شی!! خیلی بامرامی . جزو معدود آدمایی هستی که توی این جمع ازشون خوشم میاد



+ آدم وقتی جوونه فکر می کنه قراره جهان از آن خودش بشه ... قراره همه آرزوها به آدم آری بگن ... قراره همه تصور ها درست باشن


بووووم

از الان برای فردا فوبیای دوربینت کج بود دارم! 

+ واقعا سخته صاف نگه داشتنش 

+ فرمودند که ده تا عکس رو کاپی کنید بیارید! 
من آخه اهل کاپی نیستم! فردا توی سه ساعت چه کار می تونم انجام بدم آخه! 

+ بهترین جایی که یهو حسش یقه مو گرفت برم قبرستون بود که رفتم و خیلی خوب بود . خیلی! بازم دوست دارم برم

+ کاپی!!!! :)))))) 

+ سه شنبه های این ترم قطعا سه شنبه های خمیازه نام میگیرد!!!! 

+ مدتیه با اتوبوس سواری اخت شدم! میخوابم قشنگ !!! واقعا هم یه استراحتی میشه 
چون خیالم راحته حالا حالا نمیرسم

با اون همه خمیازه ای که من سرکلاس می کشیدم الان باید خواب می بودم ولی خب استراحته جواب داد!!

جهان چه قدر گرده

جهان چه قدر گرده ...

+ پشت سرش حرفای بدی می زدن ... قلبت هری هرررری می ریزه . می پاشی و دقیقا میشی این : :(

+ آدم ها قرار نیست لزوما شبیه افکار کودکانه ما باشن ... آدم ها ابعاد مختلف دارن 

+ گرچه قضاوت و حرف مردم هیچ وقت سند نیست اما خب ...

+ در نقش یه گرگ بارون خورده که اولین بارش نیست پشت سر عزیزان زندگیش حرف میشنفه ... به جز غم درباره افکار کودکانه خودم ، چیزی ندارم. 

+ پشت سر عزیزان زندگی من معمولا همیشه حرف زیاد بوده !!! همش هم میان جلو روی من می زنن :/ از سه سالگیم حتی!!!!!!!!!! 

+ به قول دکتر شیری و خیلی های دیگه : کسی باید باشد که هیچ وقت نرود!!!!!!!!!!

+ خوبیش اینه که الان با خیال راحت ... دیگه نگرانش نمیشم
وگرنه که همه چی تموم شده بود... خیلی زودتر از این هم باید تموم می شد

+ گرچه هنوزم باورم نمیشه (به منم ربطی نداره) ولی خب ... در هر صورت واقعا نگران بودن من بی معناس! باید نگران خودم باشم. 

+ ولی مردم ... پشت سر هم دیگه حرف نزنین ... :( پشت سر هم حرف نزنیم... 
چرا زمین های همدیگه رو شخم می زنیم؟؟؟؟ 

+ سفر نمی روم دگر 
تو را ندارم آن قدر ...

عجب تیکه سنگینی :/

در دهن من کجا مونده؟ یکی بیاد بزاره اینقدر با مردم دهن به دهن نشم :/

طرف سنگین ترین تیکه ی دنیا رو بهم انداخته! اون وقت من حالیم نشده!!!!  مگه داریم مگه میشه!!!!! :/ 

چه قدر سالوحاااانه! :/// 

اه! از اولشم آبم باهاشون تو یه جوب نمیرفت

بقیه چه جوری بلدن تظاهر کنن اینقدر؟؟؟؟؟؟ چه جوری اینقدر تیکه های عمیق با عزیزم و فدات شم میندازن؟؟؟

هنوز منو نشناختن:/ نمی دونن من برم توی مود بی تفاوتیم ...!! برم تو مود بی تفاوتیم چی؟ هیچی به هیچیشونم نمیاد :/ فقط خودم راحت تر زندگی می کنم. 

بعد از دوران مدرسه ، این اولین جمعی بود که واردش شدم و اینقدر نامانوس و غیر دوستانه بود. فقط توی دوران مدرسه در دهنم سرجاش بود. الان نیست :/

اه اه ولشون کن ... خود درگیرن 

خدا را سپاس به خاطر همه آدم های صاف و صادقی که توی زندگیم باهاشون آشنا شدم و توی جمعشون بودم !! از این به بعد شاید هرچه کمتر ببینم ...



+ ولی جدا از عصبانیت ...
حتما جای خودشونو درست توی زندگی نیافتن ... خودشونو دوست ندارن ... از زندگیشون راضی نیستن و... که می تونن اینقدر تیکه های سنگین بندازن و خلاصه نامهربان باشن یا ...

در هرصورت کلا نمیشه از آدما کینه داشت . منطقی نیست . ولی میشه کناره گرفت یا دور شد یا ... 

هر آدمی قابلیت هر چیزی بودن و شدن داره

سروی خمیده ...

شده ست آفت عقل و دینم ... 


+ زمان ...
زمان بگذر !! 
تو تنها دوای این روزهای منی ...

+ وقتی توی زندگی فقط خودتو داری و خودت 
و صبح به صبح و شب به شب باید ذکر بگی : نه به انتظار یاری .. نه ز یار انتظاری!! 
تا نه به گذشته برگردی نه به آینده امیدوار 

+ نه قدرت ... نه طاقت 

+ می دونید آدم این جور مواقع چه آرزوی واهی می کنه؟ 
اینکه یکی دستشو بگیره و از زندگی پرتش کنه بیرون 
از همه مسائل پیش رو
فقط دیگه اون قدر جوون نیستم که دست های جدید به نظرم جالب باشه
دست های قدیم هم که هیچی
دستای خودمم گم کردم

+ اصلا اگر پسرهام سروسامون می گرفتن شاید خوشحال تر بودم . نمی دونم 

+ مرا دوباره به آن روزهای خوب ببر
سپس رها کن و برگرد 
من نمی آیم 

+ اینقدر پوسته ی وجودیم نازک شده که نگو! اینقدر خودمم دیگه خودمو باور ندارم که نگو 

+ صبورم که باشم ... نه طاقت ندارم ...

+ ای گریه های بعد از این ... خاطرم نمانده شهر من کجاست!!!

+ ای گریه های بعد از این
خاطرم نمانده شهر من کجاست
خاطرم نمانده شهر من کجاست
خاطرم نمانده شهر من کجاست
خاطرم نمانده شهر من کجاست 
خاطرم نمانده شهر من کجاست
...


+ تنها تر از همیشه
سروی خمیده ام ...
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan