...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

که ستاره سو ندارد

اینو نگاه : 


ره زندگی نشان ده ، به کسی که مرده در من

که حیات بی تو راهی ، به حریم او ندارد

ز تمام بودنی ها ، تو همین از آن من باش

که به غیر با تو بودن ، دلم آرزو ندارد


+ منزوی عزیزدل


+ کامل این شعرو نخونده بودم (البته این دو بیت آخرشه) !! ببین چه قد خوبه آخه به الان و تناسبش 

گرچه همینطوری به صورت کلی ! حسی


+ منزوی جان هم ماهی بوده برای خودش ها! تشخیص من روی ایشون ماه بودنه . تمام

ز تمام بودنی ها

من هم چند وقتیه سعی می کنم به خودم گیر ندم 

به گوشه های افتاده لبم ، به حواس پرتی هام ، به بعضی استرس ها ، بعضی احساسات  ، سوتی ها و ...

به خیلی چیزها که از من ... همین آدم امروزو ساخته 
.
.
.
امروز یهو از دهنم پرید پیش بچه ها که اگه این ترم تموم شه و ترم بعد هم تموم شه ، دیگه استاد ماهو نمی بینم و ناراحت میشم

یهو دیدم بغضم گرفت!!!! خیلی تعجبناک بود :))) حواسم نبود که خیلی دوستش دارم اصلا :/ 

خیلی جالبه (این فهم ها این مدت کم تکرار نشده!!)
.
.
.
من این روزها حالم خیلی خوبه
از خیلی وقتا خودمو بهتر مدیریت می کنم و منطقی تر یا صبورترم 
از خیلی چیزها حالم خوش میشه و خیلی زودتر از قبل مودمو عوض می کنم

ولی حقیقتا مدتیه که احساس می کنم یه افسردگی خاکستری عجیب شدیدا بغلم کرده! شبیه همین عکس پروفایل تلگرامم 
قسمتی از حیات توی وجودم خاموش شده 

قبلا هم این احساسو داشتم ولی خب چون روز به روز محرک های بیرونی هم برام بی اهمیت تر شد ، بیشتر توش فرو رفتم و ..........! 
.
.
.
اینم می تونم به عنوان یکی از مدل های خودم بپذیرم . به شرطی که مثل همین الان باشم. مثل الان یه وقت که شادم باز عمدی غمگین نمیشم ولی خب یه قسمتیشم فعلا از اختیار من خارجه و بیدار کردنشم برام بی فایده س. اینجوری راحت تر خودمو مدیریت می کنم!! راحت تر بی رحم میشم در مواقع لزوم ... راحت تر فراموش می کنم ... راحت تر اعتماد نمی کنم ... راحت تر هرچیزی رو جدی نمی گیرم! می بینید چه قدر مزایا داره؟؟

و کلا بخواب پیش پیش لالا 

.
.
.

دیگه فهمیدم اگر ازم بپرسن چرا تنهایی! چرا و چراهای از این دست چی باید جواب بدم : 

- هنوز کسی رو که اندازه خودم خسته باشه پیدا نکردم !! 

جوک جالبیه:))

.
.
.

ز تمام بودنی ها ........ 
.
.
ز تمام بودنی ها تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد

(نمی دونم چرا این یهو یادم اومد . عاشق این لحظه هام که یهو یه شعری میشه ورد زبونت)

.
.
من این روزهای زندگی رو پاس می دارم ... 
به خاطر خودی که سعی می کنه احترام آمیز زندگی کنه


سرمایه ها اینجاست

دکتر شیری یه ندا داد و توی چند ساعت اندازه 13000 پتو پول جمع شد!! 

به خاطر اعتمادی که بهش داشتن و می دونستن کارش رو هوا و بی حساب کتاب نیست 


این اتفاق و همه ی اتفاق های شبیه این توی این روزها ، دقیقا خود خود سرمایه ارزشمند اجتماعیه


بالاخره ما هم داریم پیشرفت می کنیم!


خودمون می سازیمت وطن


+ خدا آدم های درست و حسابی و قابل اعتماد این مملکتو هم حفظ کنه هم زیاد! 

هیچی مثل قابل اعتماد بودن مهم نیست!!! 


+ ما هم منتظریم .... تا ببینیم چی میشه

یه قدم

زندگی همه تلخی نیست ...


به قول دکتر شیری : باید کاری کنیم تا اضطراب ما رو زمین نزنه 



* یک تلنگر ...

باید خیلی آماده تر از این بشیم وقتی هنوز کشور توسعه یافته ای نیستیم 



فرو ریخت

اولش که هی میگفتن زلزله تلفات نداره... یهو چی شد😔

مرگ و سوگ خیلی ناگهانی داره این زلزله و بلایای طبیعی...

خبر های امروز در پست نگنجند

بزارید شما رو در جریان آخرین اخبار از پ و ح بزارم. پ آخرین بار دو سه روز پیش توسط خانم شین رویت شده و گپ زدن و خبر منم گرفته😊 داره با باباش گچکاری می کنه😊 عکسشم البته خودم توی پیجش دیدم. البته اون نمی دونه که آدرسشو دارم😅 خوشحالم که رو به راهه و این دوره پیچیده رو داره سلامت طی می کنه


ح هم آخرین بار که اومد بیرون فراری شده و مطمئنم چند بار داد زده گفته : بزار هر بییییبی که میخوان بخورن ، من دیگه برنمی گردم اون تو😐 

بقیه چیزایی هم که گفته هم غیرقابل پخشه هم من بلد نیستم😁

امیدوارم خدا کمکش کنه . سر و زبان سرخش زندگیشو برباد نده. 

آخه اون متوجه نیست که آدمایی که باهاشون طرفه اصلا مثل خودش قلب سبزی ندارن. و اصلا متوجه نیست که قلب سبزی داره 


× امروز خبر زیاد بود

+ میگم خانم شین ، اون میزی که کنار میز شماست ، اغوا کننده ترین و بی وفاترین میزی هست که تا حالا توی زندگیم دیدم

توی این چند سال چند نفر تلفات داده و این قصه همچنان ادامه داره وقتی دیدم کارورزتون گفت : چه خوب میشه اینجا موندگار شم 


+ غیر شاعرانه شم اینه : خانم شین اون میزی که کنار میز شماست ، بی سرصاحاب ترین میزیه که توی زندگیم دیدم😂 هرکی گذرش خورده یه دوره ای روش نشسته یا هرکی که اومده دلش خواسته اما بعدددد...😂 


× خانم و آقای ب هم یه پست جدا میخوان اگه حسش باشه 


+ این آقا توی دانشگاهمونم که کلهم منو یه بار دیده یه ماه پیش اما با جزییات منو یادشه هم جالبه!! تازه امروز شجره نامه خودش و منو درآورد و همشهری دراومدیم😂😐 

می ترسم آدما منو یادشون می مونه. نباس آخه اینجوری باشه . آخه خودم اصلا اینجوری نیستم یادم بمونه


× بعضیا رو هم دیدیم در راه برگشت ! ولی اونا ما رو ندیدن. خوشتیپ تر شدن. حسی نداشتیم اون لحظه .


+ میگن دنیا مقدمه ی آخرته ، حکایت منه . کل دویدم و دویدم های آروم امروز مقدمه ای بود برای فردا 🙄😄 


برو قایق

ما آدم ها گمشده ای داریم 

گمشده ای که در تمام زندگی هرکجا به دنبالش می گردیم 

برنده کسیست که با شم قوی دست از تلاش برندارد و به سمت جواب اصلی رهنمون شود

قصه رو از نو شروع کن ، من به آخرش رسیدم

فکر نمی کردم بعد حامی و مانی و نیما ... کسی پیدا شه که به صورت خاص تن صداشو همه کاراشو کلا مدلشو دوست داشته باشم!!!
امیرعباس گلاب واقعا شدیدا به این لیست اضافه شده 



+ تکلیف خودمونو با زندگی مشخص کنیم 
مشخص کنیم
مشخص کنیم
مشخص کنیم

+ میگم فروغ ... زندگی من خیلی سخت میشه 
تو زود رفتی 
من باید اونجایی رو زندگی کنم که تو دیگه نتونستی ادامه ش بدی 
فقط تویی که می تونی حال این روزهامو بفهمی 
تو و همه اون زنانی که نمی بینمشون ولی هم فکر و هم خونیم

+ آدم باید روی خودش قیمت بزاره که هرکسی (حتی یه آدم عزیزشده) روی آدم قیمت نزاره ...!
آدم باید به خودش احترام بزاره که دیگران هم به حقوقش احترام بزارن ...


+ این همه تجاوز ( از انواع مختلف و درجات مختلفش) توی جامعه برای چیه؟ به خاطر اینکه خودمونو محترم نمی دونیم . یه متجاوز خودشو محترم نمی دونه که دست به هرکاری می زنه
به قول دکتر شیری ، جامعه خودکم بینی هستیم!! 

+ زندگی برای هیچ کس صبر نمی کنه
اون با عجله داره میره
و ما توی باتلاقامون! 

تحلیل یه آزار دیرینه

یکی از مسائل همیشه دردسرساز برای من اینه که وقتی توجه کسی به صورت خاص بهم جلب میشه ، خیلی زود می فهمم
اما عمدتا به روی خودم نمیارم تا اونجا که طرف یا پررو میشه یا اینکه ... یا اینکه شو نمی دونم
کلا اگر بدونید چه آدمایی برای من شاخ شدن شاخ درمیارید
نکته ی بدش اینجاست که اولش جالبه بعدش زجرآور
زجرش برای من اونجاست که به خاطر ذهن منعطفی که دارم سریع معادلاتم به هم می ریزه 
به انواع زندگی و انواع آدم ها و انواع انتخاب ها و انواع آینده ها و انواع هر چیزی که فکرشو کنید و به گذشته م فکر می کنم😐 تا جایی که دیگه خفه میشم
البته این فقط یه وجه از زجرشه.
و در نهایت این ماجراها یه جور باس جمع شه. یه بار با دعوا... یه بار با یه کنایه سنگین... یه بار با اومدن یه دختر جدید بهتر ... یه بار با یه دختر فامیل خوب... یه بار ... (هی دارم فکر می کنم چیزای قدیم تر یادم میاد)

+ درواقع بی روی خودم نیاوردن چه معنی داره ؟ معنیش اینه که شاید تو بتونی از وضعیت فعلیم نجاتم بدی!!! شاید حالم بهتر بشه!!! کسی چه می دونه
یه معنی دیگه هم داره که اون اینه : خیلی جالبه 

هرچه قدر گذشت خوش بینی های مضحکم کمتر شد و ایمانم به این معجزات تو خالی کمتر شد
خوشحالم!! 

اما هنوز اون تردید گاهی هست که واقعا چه راهی برای زندگی من درسته!!  طبق ماجراهای پیشین اگر بعضی جاها مشتاقیت یا سیاست به خرج میدادم الان دو تا بچه داشتم😂 حالا یکیو دیگه داشتم. نمیگم خوب بودا. اصلا . ولی خب بود دیگه 

امشب به نکته جدیدی دست یافتم که امیدوارم کمک کنه مهر پایانی به این زجرها و تردیدهای من خورده بشه . یا تا حدودی رفع شه 

اونم اینکه ... من آدمی نیستم که تکیه گاه امن خانوادگی یا غیره داشته باشه. اما بالاخره یه تکیه گاهی دارم که زنده ام
تکیه گاه های من ... خودم و ماجراها و آدم های مهم زندگیم و مهم تر از همهههه اهداف هنریو و کنجکاوی هام درباره جهان هست
و همه شون یه جورین که در صورتی بهشون می رسم که خیلی چیزا رو فدا کنم. مثل آرامش و خیال راحتی های موقتی و رسیدن به چیزهای معمول
در این میون تلاشم برای کسایی که عاشقشون بودم استثنا بود. چون کلا جریاناتشون استثنایی بود و یه جورایی برام برابری می کرد با خبلی چیزها و خودشون جواب خیلی سوالات من بودن و جزو معمای زندگیم

پس بهتره با خودم روراست و صادق باشم. قرار نیست هیچ کدوم از این چراغ های سوسوزن ، جز تلخی و کمی جالبیت چیزی به ارمغان بیارن . پس منم بهشون فرصت پررو شدن و پیشروی نمیدم. 

اگر کسی این جملاتو میخونه... با خودش قیاس نکنه 
این همه صغری کبری چیدن فقط به خاطر دردیه که به پایه ی زندگیم تنیده و چیزهایی که دیدم
وگرنه هیج کس با هیچ کس فرق نداره. هرکس می تونه هرجور حسش می کشه زندگی کنه. حالا معمولی یا عجیب بودنش مهم نیست. 
مهم اینه کجا ایستادیم و قدم بعدی چیه 

چی شدیم!!

هم کلاسیم میگه کاش انجمن نمی رفتی . از وقتی رفتی شبیه یه کتری در حال جوش شدی😂 
روش نمیشه بگه وحشی و پاچه گیر شدی😐

من تو سه ماه این شکلی شدم... بیچاره اونا که داخلن 🙁😢😭😭 
چه جوری اون بخش از جامعه رو ندید می گیریم و حالشون برامون مهم نیست. مصلحت اونا هم افتاده دست یه عده....😔😔

× سال به سال تو افق محو تر 
حضور پررنگ تر اما محوتر

× امروز یه دفترمو اتفاقی دیدم که توش جزوه می نوشتم قبلا . دیدم وای چه عشقی بود... یعنی با چه عشق و علاقه ای درس میخوندم و جزوه می نوشتم!! الان یه بی حوصله

+ شت...

× از همون همکلاسیم و کارورز ترم پیشمون خبر رسیده خانم شین دعوتشون کرده روضه. منی که بیخ گوششم یه زنگ نزده بهم حتی به اونا نگفته بهش بگید
حالو یعنی از مو ناراحت شده؟ دخیخا به کدوم دلیل واهی؟🐽😐

+ شت تر...
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan