همیشه عیب و ایرادهای چیزی که خودت ساختی بیشتر به چشمت میاد
اما الان که اینجا نشستم به نظرم این زیرگلدونی ها که روشون گل و برگ دوختم خیلی هم ناز شدن!
امیدوارم هیچ وقت یادم نره من تو رو نساختم ... تو برای من سراسر فرشته ای. فرشته ی گاهی مرگ و گاهی زندگی! فرشته ای که بال هاش رو گاهی فراموش می کنه! یه فرشته مرد که جهان رو بی حجاب و بی نقاب دوست تر داره
خونمون چه قدر ساده شد خونمون! انگار ما همیشه همینجا بودیم و اون ساعت که دورش طلاییه همیشه همونجا روی اون دیوار نارنجی کم رنگ بوده.
ما هر روز کلی تلاش می کنیم تا به یه جایی برسیم و همش هم سردرگمیم و دور خودمون می چرخیم و مثل هرکسی توی این مملکت و دنیا از فردامون بی خبریم و انصافا ماها توی این محدوده جغرافیایی بی خبرترینیم.
اما به قول خودت که میشه توی لحظه هم زندگی کرد! میشه زیبا بود و زیبا دید!
هیچ کدوم از این خط ها انگار به هم ربطی ندارن اما برای من مثل یه زنجیر وصل شدن! و احتمالا بی ربطه اما باید بگم ازت ممنونم که سعی می کنی برای من امن باشی و منو به جای امن زندگیت راه دادی. برای آدمایی مثل من و تو که از نوازش نیز چون آزار ترسانیم، اصلا کم یا معمول نیست.
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟
- تاریخ : شنبه ۲۸ تیر ۹۹
- ساعت : ۰۸ : ۵۷
- |
- نظرات [ ۰ ]