گوشی خانوم بالاخره قهرمانانه و قشنگ تر از قبل به زندگی برگشت : )
- تاریخ : جمعه ۳۰ آذر ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۱۷
- |
- نظرات [ ۱ ]
نوارمغزی های یک ذهن خسته
گوشی خانوم بالاخره قهرمانانه و قشنگ تر از قبل به زندگی برگشت : )
به لحظه ها فکر می کنم
به همه لحظه هایی که بعد از گذشتنشون جوری دود میشن میرن هوا که انگار نبودن
.
.
شبیه غرق شدن
اما تدریجی
و دلپذیر
.
.
به پاره شدن رشته ها
به این تنهایی فکر می کنم
.
.
به چشم هایی که مویرگ هاش قرمز شده
به لب هایی که از بی لبخندی نمی ترسه
به ...
.
.
به آدمی که نگاه می کنه
.
.
به اونی که هنوز ضعیفه و چشم هاش خیس میشه
به اونی که پلک هاش رو می بنده
.
.
به قلبی که زنده س و مغزی که مرده
.
.
شبیه یه جسم سنگین توی فضای پوچ
.
.
رنگی میشه ... رنگی میشه
و توی چشم هاش یه نقطه س که تازه کشفشون کرده
.
.
خاموشی و
صدایی که می گه بزار این آب بیاد بالا و تمام وجودتو بگیره
+ از سیاهی چرا هراسیدن ... شب پر از دانه های الماس است
گوشی قشنگم پوکید
امیدوارم دوباره قهرمانانه به زندگی برگرده :(
++
من سخت نمی گیرم ...
سخت است جهان بی تو
+ حرف و فکر زیاده در تمامی عرصه های زندگی(!) اما جمله بندی هام خسته ، کلافه ، کسل و خواب آلودن
دقیقا عین یه خرس قطبی که لباس های تنگ بهش پوشوندن. {آیکون بخندین}
+ این روزها شعر ها خوبن ... بهتر از همیشه
میشه باهاشون زمستونو سر کرد
+ داشته هامونو شکر ...
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی