شب سیاه و باد و باران
شب سیاه و ماه پنهان
نرو بمان ... (پالت بند)
+ برو نمان ... برو نمان ... زودتر ... زودتر ... برو نمان ...
+ خانم شین! مرسی که بهم راحت تر خندیدن رو یاد میدی!!! مرسی که میخوای بهم اعتماد کنی
دیگه داره حرصمو درمیاره . زیادی زیادی می فهمه همه چی رو!! حواسش به همه جا و همه چی هم هست:)))
چرا آخهههههه
+ باورم نمیشه که یک بعدازظهره و من خونه م!!! و جلوی لپ تاپم نشستم و هنس فری به گوش ، پست میزارم
+ کار دفتر بسیار کسل کننده و خسته کننده شده بود . در حال کات کردنشم .
+ وای دیروز... روی پل منتظر اتوبوس بودم یهو یه قاصدک شکار کردممم ... خیلی لحظه احساسی بود
بعد پر پرش می کردم ..هی فوتش می کردم. خیلی خوب بود ... :(
+ فکرم سرشو انداخته پایین و با خودش درگیره . منم بهش میگم سرتو بالا کن سرو ناز!!! به درک!!! پاشو ... از این روزها زیاد قراره بیاد و بره ...
+ اما یه چیزی هست که تو از من نمی دونی ... (موزیک)
+ دلنگ .. دلنگ دلنگ دلنگ ...دلنگ دلنگ دلنگ دلنگ ... هه ها هیی هههه ها هیههه
+ اگه یه روزی روز قیامتی برپا شه ... آدم ها از کی انتقام بگیرن؟؟؟ از جامعه ؟ از جامعه بشری؟ از دیدگاه جامعه؟؟ از فرهنگ ها و سنت های غلط؟؟؟ از فاصله های طبقاتی؟؟؟؟
واقعا مگه میشه از کسی شاکی بود؟؟
همونا برای هزاربار زمین زدن ما کافین ... برای نرسیدن ها و خیره خیره موندن هامون کافین ...برای ناامیدی هامون کافین ...
+ چند روز دیگه هم بگذره یهو یلدا از قصه ها میاد بیرون و مجسم میشه بهم میگه ، مامان آخه چرا تایپ نمی کنی داستانمونوووو...ماماااان ...!! اول تایپ کن بعد بیا باهم برقصیم.. باهم بخندیم ... با هم ...
+ دخترم صبور باش و درها رم محکم نگهدار ... محکم ... محکم ... محکم ...
- تاریخ : سه شنبه ۲۰ تیر ۹۶
- ساعت : ۲۰ : ۲۶
- |
- نظرات [ ۰ ]