...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

میشه پرنده باشی اما رها نباشی

راستش اصلا از این حرفا که اونا اینجور و ما اینجور خوشم نمیادا 


ولی رنج و تلاشی که ماها توی این مملکت برای تحقق خویشتن ، استقلال و جدا شدن از هم خونه ای هایی که دوستشون نداریم می کشیم ، 


مقایسه کنید با دخترایی که اونجاها مستقل شدنشون جزو حقوق طبیعی و بدیهیشونه 


اون وقت ما اینجا ذره ذره باید ذوب شیم و بجنگیم و خورد خورد و ریز ریز ... تا بالاخره به یه موفقیت هایی برسیم یا نرسیم 


اینجا ما حتی نمی فهمیم دقیقا چی دوست داریم . چون گزینه های روی میزی نداریم 


بدبختی هم اینجاس که نمی شه چیزی گفت یا به جایی شکایت کرد یا حق خواهی کرد یا حتی بهشون گفت چیزی یا حتی ... هیچی هیچی هیچی 


هیچ دقت کردین توی مملکت ما خانواده هایی که دختر دارن خیلی دپرس تر و افسرده تر از خانواده هایی هستن که پسر دارن!!! 


خیلی جالبه


اینجا باید وایسی هر روز کسایی رو تماشا کنی که از روی خواسته و ناخواسته بهت یه ضربه های جبران ناپذیری زدن و با امتدادشون دائم روی زخم هات تمدید می زنن 


همه چی اینقدر کج دار و مریزه که اگه دو روز حواست نباشه همه چی می ریزه روی سرت 


اینجا باید وایسی ... وقتی اون قدر درون گرا و لعنتی هستی که نه اون بیرون کسی رو داری ... نه اینکه در این درون کسی رو داری ... 


من که حتی به اون درجه از عرفان رسیدم که دیگه به هیچ آدمی هم احتیاج ندارم ... 


اگر اسبابی برای رفتن و دور شدن بود ، هیچ وقت درنگ نمی کردم 


دلم نمیخواد درکش کنم. دلم نمیخواد . نه دلم می خواد نه می تونم! چه قدر ؟ دیگه چه قدر؟ مگه از خودم چی مونده؟؟؟ چه قدر ازم مونده واقعا که بخوام اینطوری هدر بدم؟ 


واقعا نه اونقدر بچه م نه اونقدر احمق که منتظر کسی یا اتفاقی باشم . تنها چیزی که منتظرشم : اتفاقیه که به دست خودم رقم بخوره. دوست ندارم هیچ بشری بره توی کسوت نجات دهنده من و تا می تونه ازم باجشو بگیره 


یه عمر اسیر بودیم ... دیگه بسمونه . از این اسیری به اون اسیری چه فایده! 


اگر حتی 10 درصد میل به رهایی به شیوه سنتی از وضعیت فعلی داشتم ، حتما اقدام می کردم ولی چه کنم که میلم کاملا منفیه در این زمینه


این گلایه ها نتایجی نداره ... ولی امیدوارم آزاد شدنم اون قدر دیر نباشه که دیگه ازش خوشحال نشم


می دونم که خیلی ها هستن که از این جهت خیلی راحت تر بودن یا اصلا کلا براشون مساله نیست این قضیه ولی می دونم هم که خیلیا هستن که حال منو می فهمن کم و بیش تر از این


نمی دونم ... ! ......

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan