...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

خوشا پرنده بودن

من خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که 

واقعا هنوز که چیزی نشده ! 


+ داشتم فکر می کردم امروز توی اتوبوس

یه لحظه به ذهنم رسید که عشق روشن ۱۸ سالگیم ، وقتی توی ۲۰ سالگیم بهش گفتم دوستش دارم ، و اون بهم گفت نمیشه و نمی تونم ...

در یک لحظه بعد از سال ها تونست خودش رو و گذشته ش رو ببخشه 

اون همون حرفایی رو به من گفت که سال ها پیش از عشق عزیزش شنیده بود 

اون آدمی نیازمند عشق و پر از احساس بود وگرنه اون احساس رو به من منتقل نمی کرد 

اما نمی تونست شاید ببخشه اتفاقاتی که براش افتاد رو 

و خشمش در طول سال ها اجازه نمی داد که به خودش اجازه بده از زندگیش لذت ببره و رها باشه 

اما وقتی خودش به مصلحت هایی که برای خودش معنی داشت ( دقیقا همون کاری که اون دختر باهاش کرد) ، همون حرف هایی رو به من گفت که اون دختر بهش گفته بود ، 

احتمالا باری از دوشش برداشته شد و تونست یک لحظه ببخشه عمیقا و حق بده 

درسته که این وسط من یه جور قربانی بودم ولی خب ... 

البته ما آدم ها همه برای هم نشونه ایم 

او هم برای من نشانه بود و همیشه عشق روشن ۱۸ سالگیم خواهد موند 

و من چیزی رو تجربه کردم اون موقع که تکرار نشدنی و در نوع خودش بسیار خاص 

* البته همه تجربه هامون تکرار نشدنی هستن

اینکه تصمیم گرفت تنها نباشه و سرمایه های عاطفیش رو متمرکز کنه ، برای من یه نشونه شد 

نشونه ای که قبلا هم درباره ش گفتم 

و بهم خیلی چیزا رو نشون داد 

گرچه دلگیری ها کتمان شدنی نبودن و نیستن 

ولی گذشتنی هستن 


خوشا به بزرگ شدن و قد کشیدن ما آدم ها 

خوشا به رهاییمون 

خوشا به پرنده بودنمون ... 

هیچ وقت دیر نیست


# و به راستی که ...

#نه_به_درماندگی_آموخته_شده 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan