...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

Baby

دوست دارم اگه یه روزی بچه یا بچه خوانده ای داشتم ، 

با خودش بگه : مامان خوشگلم (!!) با اینکه زندگی سختی رو گذرونده بود و خاطرات تلخی داشت ولی تونست تسلیم نشه. تونست پرواز کنه ، رها باشه و خوشحال زندگی کنه. 

با خودش فکر کنه که مامانش خندیدن رو یاد گرفت و تونست این نعمت رو به خودش هم هدیه بده 


× :) 



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan