...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

تنها راه دختر کوچکمون

میگه : خاله تو همینجا بمون. من اینجا بهت احتیاج دارم 


:)))))) 


میگه : تو باید یه دختر کوچولو اندازه من بشی. دوست داری یه دختر کوچیک بشی؟ 


:)))))) 


میگه : میرم پایین سیب بخورم

میگم : خاله مجبور نیستی هی بیای بالاها! 

میگه : این تنها راه منه 

بدو بدو نیای پایین ها!


:))))))))


روانییی کوچک :))*** 

منو به زور نگه داشته بود بالا. خودش هی می رفت پایین و میومد بالا و اصرار داشت تنها باشه :)) و منو سکته بدهد در رفت و آمدش از پله ها 

جالب اینجا بود که دلشم میخواست هی بهش بگم مواظب خودت باش و آروم برو و فلان

چه کنیم تو رو با این فانتزی ها و دایره ی لغاتت؟ 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan