...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

شب را چه گنه ... حدیث ما بود دراز

امروز انتخاب واحد ترم آخر ‌

+ قراره عطیه حسینی رو ببینم 
همان خانم جوان عزیز
یه حال خاصی دارم از این بابت 
یادآور روزهایی که شور و حالم خیلی بیشتر بود و دوپینگ داشتم
همیشه از فهم و درکی که نسبت بهم داشت متعجب بودم

+ و آقای ماه نداریم اما آقای ماهو جای دیگه داریم 
جایی بهتر
فقط گویا وی یک عمل جراحی در پیش دارد که نیست :( 

+ فکر می کردم امتحانا رو بدم میام بزن بزن میکنم با خودم و تصمیمات اساسی می گیرم اما شل و ول تر و گیج تر از قبل دارم زیست می کنم 
واقعا واقعا واقعا به زووور دارم خودمو اداره می کنم و می کشم به این طرف و آن طرف ... با هزار ترفند
مثلا برای اینکه بتونم کاری که قولشو دادم سر موقع انجام بدم خودمو توی عمل انجام شده قرار می دم 
نمی دونم شاید بازم باید صبر کرد کلا و ول کرد و همین روالو رفت و دید چه پیش آید
قبلا ول کردن کارها و امورات رو در هر موضوعی بلد نبودم 
اما جدیدا این آپشن بهم اضافه شده و لازم میشه دست به انتخاب بزنم بین تلاش کردن و رها کردن
بعد به نتیجه ای نمی رسم و می رم توی خلا
و فکر کنم درواقع رها کردن رو انتخاب می کنم! شایدم هر دو رو! نمی دونم

بخندیم یا گریه کنیم ... ! 

بعد بگو ... گریه و خنده زندگی باهم قشنگه 
بعد بگم ... ما که همش داریم گریه می کنیم 
بعد بگی ... 

بعد بخندم و گلوم بسوزه ... همینقدر متناقض ... همینقدر قشنگ ... همینقدر عذاب آور 

+ هنوز سالمم ... ! :/

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan