...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

اگه این آخرین خورشید ...

دیدین؟ 
.
.
خوش دلی ها و دل خوشی ها و فکرها و ایده های جدید تا میان بالا می خورن به یه طاقی
که نمی دونم این طاق چیه 
می بینم که دونه های سبز بلند میشن تا رشد کنن اما تق ‌... تق ... تق ‌...
و این ماجرا هی تکرار میشه 
.
.
و دونه های سبزی که با سایه راحتن رو هم فراموش می کنم. مثل اون پرنده هه بود که دونه هاشو قایم می کرد بعد یادش می رفت کجا گذاشته! 
.
.
نمی دونم زمان واقعا چه قدر تاثیر داره 
دوست دارم بهار بیاد اما می ترسم باز ببینم همین خسته و ولو هستم
و دلم برای انرژی های خوبم بسوزه باز ... باز ... باز
.
.
فردا و پس فردا هم که تعطیلیم و از سه شنبه باز روزهای بدو بدو شروع میشه
اسفند شاید آخرین ماه تا این حد بدو بدو های من باشه
نیتم که همینه اگر در معذورات قرار نگیرم
.
.
کی می تونم بشکافم این طاقو؟ 
این سرسخت محکم روی سرمو؟ 
این سرپوش خفه کننده رو؟ 
کدوم دونه ی سبزم موفق میشه بشکافه و بره بالا؟ 
کی دوباره می تونم با خودم بخندم باز؟ 
.
.
روزهای زیادی ست .....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan