...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

زخم ها زد راه بر جانم ولی ...

یه بچه داستان جدید در راه است بعد مدت ها که بهش میاد بتونه سرانجام بگیره. امیدوارم بتونم برسونمش. موضوعش برام خیلی مهمه و مثل کشف و رسیدن به جواب یک معماست برام
کاش عالی باشه و شگفت زده م کنه

× 

واقعیت اینه که وقتی ما ضعیف میشیم عوامل بیرونی شدیدتر میشن 
وقتی پاهات سست میشن همه چی عجله داره تو رو زودتر بندازه پایین

خییلی به خیلیا گفتم که مهم خودتی و درون خودت و بیرون بالاخره هماهنگ میشه اما خب بازم آدم همیشه حال همیشگیشو نداره و بعضی مسائل هم متاسفانه پایداری عجیبی دارن


یه چیزی بود توی قبلا و قدیم تر که خیلی در ما شدید و قوی بود
اینکه خیلی راحت تر و جسورتر و با انرژی می تونستیم یه حال و فاز جدیدی رو شروع کنیم. 
می زدیم می ترکوندیم و متحول می کردیم 
درسته که شاید خیلی ادامه دار نمی شدن اما اون استارت زدنه رو خیلی بلد بودیم و براش انرژی داشتیم ... یه جور شوق جالب و نترس

اما خب الان اونو کم داریم


× مریم دیشب وویس فرستاد که نکنه داری از پا میفتی!! 
اولش غمناک بود ولی بعدش دیدم کسی از پا میفته که از پا افتادن براش فایده ای داشته باشه 
نه برای ما که ... ! آدم کل زندگیشو به هیچ نمی رسونه که. 

دارم سعی می کنم دوباره قوی شم و روی یه سری مسائل خاص تمرکز کنم و بارمو سبک کنم و باز خودمو بکشم ... 

آخی یهو یاد این آهنگ خوب شد افتادم : من تو را بر شانه هایم می کشم ... یا تو می خوانی به گیسویت مرا ... زخم ها زد راه بر جانم ولی ...


+ همیشه یاد یک شعر در میان است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan