دیری نپایید که دوباره برگشتیم به جاده ها تا برسیم ...
.
.
سفر کووتاه و پر ماجرایی داشتیم
.
.
بابازگ خان دیدی اومدم؟
.
.
هر سری می رم و میام بی رحمی گذر زمان بیشتر به دلم می زنه و می شینه
.
.
دیشب یه ساعت یه بار بیدار می شدم می گفتم واآااااای چه قدر سردههه و دوباره بی هوش می شدم
.
.
توی راه کپه های درخت کوهی بین سفیدی برف هارو که می دیدم هی افسوس خوردم چرا دوربینمو برنداشتم
.
.
درباره یه قسمتش حتما باید بنویسم
- تاریخ : يكشنبه ۴ فروردين ۹۸
- ساعت : ۱۷ : ۳۸
- |
- نظرات [ ۰ ]