...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

و دیری نپایید که ...

دیری نپایید که دوباره برگشتیم به جاده ها تا برسیم ... 
.
.
سفر کووتاه و پر ماجرایی داشتیم
.
.
بابازگ خان دیدی اومدم؟ 
.
.
هر سری می رم و میام بی رحمی گذر زمان بیشتر به دلم می زنه و می شینه
.
.
دیشب یه ساعت یه بار بیدار می شدم می گفتم واآااااای چه قدر سردههه و دوباره بی هوش می شدم
.
.
توی راه کپه های درخت کوهی بین سفیدی برف هارو که می دیدم هی افسوس خوردم چرا دوربینمو برنداشتم
.
.
درباره یه قسمتش حتما باید بنویسم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan