...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

ما در ظلمت خویش از نور ترسانیم

داشتم یه سری پست از یه پیج کاملا شخصی می خوندم و پاک می کردم.

چه روزایی گذروندم. قبلا بیشتر از خودم خوشم میومد؟ بیشتر از خودم عکس می گرفتم. الان خیلی کمتر. بابا ولی اون موقع هم خیلی داغون نبودما! 

 

یه جایی نوشته بودم یکی بهم گفته : مطمئنم دیر یا زود برمی گردی. منم گفتم هع! بعد الان دو سال میگذره و من برنگشتم

وسوسه شده بودم بارها اما وای به حال کسی که بخواد درباره من چیزی رو پیش بینی کنه و من خوشم نیاد. هرجور هست بهش ثابت می کنم اشتباه کرده

 

احساس می کنم خسته شدم. خسته م. دل خسته م فقط. ناامید نیستم. اینو توی صورت یکنواخت امروزم و حالی که ندارم به خودم دقت کنم میشه دید. 

 

پارسال بود یا کی؟ فکر کنم زمستون بود. نوشته بودم برای خودم که خسته م از کشیدن. کشیدن درد ، کشیدن انتظار ، کشیدن زندگی ، خسته م دیگه نمیخوام بکشم و دیگه اجازه ندادم به خودم بکشم. دیگه نمی تونستم. اینجاست میگن طرف دیگه نمی کشه! از این به بعد هم همین رواله

 

آدم باید سبک باشه. سبک بره. چیه هی آدما و احساساتو قلاب کنیم به خودمون؟ اون که بخواد بیاد خودش راه میاد.

 

یه موقع به یه سطح سفیدی می رسی که می فهمی هیچی اون قدری مهم نیست و دیر یا زود زندگی هممون به پایان می رسه. فرصت زیادی نیست. بهترین باشی یا بدترین، نابغه باشی یا بی سواد، موفق باشی یا ناکام فرقی نداره! در هر صورت تموم میشیم. به قول رومن رولان تنها چیزی که همه باهم در آن یکسانیم مرگ است!

 

من اصلا میخوام دیگه  خوشحال نباشم یا قلبم تکون نخوره تا اینکه به هر دلیلی بخواد تکون بخوره. از این به بعد دیگه دلیلش برام مهمه. به اندازه کافی کله خر بازی دراوردم.

 

پشیمون نیستما! اصلا. خودم بودم

 

من عمیقا همیشه ایمان دارم و داشتم و خواهم داشت که هر موجود زنده ای روی این کره خاکی رو به راه خودش ببری، هیچ وقت آرزو نمی کنه جای آدم یا موجود دیگه ای باشه.

 

من فکر می کنم ماها با خودمون تعارف داریم. یه چیزایی رو از رو تعارف یا عادت یا عذاب وجدان یا هر چیز دیگه ای بهشون می چسبیم. 

 

از یه جایی زندگی عوض میشه باید باور کرد. یا درواقع از یه جایی به بعد باید عوض شد و تغییر کرد. تغییر آگاهانه

 

زندگی با هیچ کس تعارف نداره. تا زمانی که بخوای اشتباهتو تکرار کنی، اونم برات آزمون های جدیدی میاره که باز هم همون اشتباهات رو تکرار کنی! تا درس نگیری و عوض نشی ولت نمی کنه. عمرا ولت کنه. شوخی هم نداره. اثرشم میذاره. یه وقتا اثراتی میذاره که هیچ وقت قابل جبران نیست. هممون حتما دیدیم. اما این هم دیدیم که همیشه یه در امیدی هست. فقط باید چشممونو باز کنیم و بزاریم نور رو ببینه. 

و این حقیقته که ما در ظلمت خویش از نور ترسانیم!! 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan