...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

ازیرا زندگی آنقدر جدی نیست

امروز یکی از دخترها بهم گفت : تو چند سالته؟ مگه همسن من نیستی؟ 

گفتم : آره هستم 

گفت : با اینکه همسن منی ولی از من خیلی جوون تر و خوشحال تری. نه که بهت بخوره بچه تر باشی ولی کلا خیلی شاد تری. منم تا یه سنی خیلی شاد بودم ولی از یه موقعی به بعد سرد شدم. 

گفتم : ببین من آدم شادی نیستم. فقط سعی می کنم با آدما خوشحال باشم. 

 

اینو گفتم و از کادر خارج شدم و در افق محو شدم

از این تعریف ها و تعبیرها توی این چندسال کم نشنیدم درباره خودم. برام جالبه. برای آدمی که از وقتی خودشو پیدا کرده هیج وقت توی دسته آدمای شاد و رها نبوده، شنیدن این حرف ها جالبه‌. 

راستش انگار توی تمام زندگیم مهارت خاصی داشتم در پنهان کردن چیزهایی که واقعا هستم.

همه اینا احتمالا برای من جنبه محافظتی داشته و داره. مراقبت از چیزی به اسم خودم که درکش راحت نیست. 

راستش شاید قبلا برام مهم بود ولی الان دیگه برام مهم نیست که کسی نمی دونه من چند وقت یه بار سرمو میندازم پایین تا صورتم استراحت کنه ، یا وقتایی که صورتمو جمع می کنم یا اداهای عجیب درمیارم فقط برای اینه که از خم شدن لب هام جلوگیری کنم. 

یه وقتایی فکر می کنم همه اجزای صورتم با یه چیزی سنگین شدن و من ازشون کار می کشم. اینقدر به این ماجرا عادت کردم که این تعبیرها و جمله ها به نظر خودمم اغراق شده س. اما واقعیت اینه که فکر نکنم اغراق شده باشه. 

من از خصوصی ترین و نزدیک ترین جمع ها هم به خاطر همین دردهای صورتم خسته میشم و واقعا نیاز به استراحت پیدا می کنم. وقتی میخوام برم جایی به این فکر می کنم که آیا توانایی این رو دارم بتونم خوب باشم؟ 

شاید با خودتون بگین دارم نقش بازی می کنم ولی واقعا اینطور نیست. قلبم بی حس نیست. من فقط واقعا و خیلی جدی خسته و سنگینم و جسمم و اجزای صورتم با من سخت همکاری می کنن. 

فقط کاش وقتی میخوام نگات کنم اجزای صورتم اتوماتیک همونطور باشن که باید باشن ... دوست ندارم تمام اندوهمو ببینی

کاش یه راهی برای اینم پیدا می کردم

 

× یاد اون تمرین هایی افتادم که بچه بودم انجام می دادم! تمرین اینکه چه طور با بقیه باشم و بدون اینکه حرکت غیرعادی ازم سر بزنه ، با بازی های تخیلی خودم سرگرم باشم و حتی تر مشغول فعالیت ظاهری دیگه ای هم باشم!!! خیلی تکنیک های جالبی داشتم. خواستید بگید در جریان بزارمتون 😁🤣 

 

× اون وقت من انتظار دارم آدما با من دوست بمونن و از اینکه بهشون بگم فقط بودنشون برام خوبه خوشحال بشن ... هیی آدما 

امروز همون آدما توی حیاط کلاس زبان ایستاده بود، ببینه من مرده م یا زنده که با خیال راحت عذاب وجدان نگیره و به زندگیش برسه☺️ 

 

× من عاشق حال خودم هستم ... هرکس که عاشق باشه خوشبخته 😐 به قول گلابمون رحمت الله علیه 😐 

 

+ مثلا من با خستگی یک ساعت و نیم پیش به خواهرم گفتم شب بخیر که بخوابم💤 من خوابم هم اکنون

 

+ سخت نگیرم ازیرا زندگی آنقدر جدی نیست 

و این را زود نفهمیدم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan