بهش گفتم :
اتفاقا منم داشتم الان فکر می کردم هرچند سال هم بگذره و حرف نزنیم و دوباره بهت سلام کنم بازم انگار همین دیروز بهت سلام کردم .....
.
.
بهش گفتم : اره ما که از مریخ نیومدیم
میگه : یادته قبلا فکر می کردیم اومدیم؟
و براش می نویسم : فرشته اومدی از دور ... چطوره حال و احوالت ... یه کم تن خسته ی راهی ... غباره رو پر و بالت ...
و یاد همه آهنگ هایی میفتم که برام می خوند. یاد همه سیاوش ها ، بیژن ها ، داریوش هایی که برام بلوتوث می کرد یا ترانه شو روی کاغذ برام می نوشت.
یاد نامه هایی توی زمین مدرسه خاک کرده بودیم
یاد جنگل کاجمون که بیشتر اکالیپتوس داشت
یاد اولین دوستی زندگی من ... یاد اولین دوست داشته شدن ... اولین یادگاری
.
.
اینکه هرموقع هرجای دنیا ببینمت ... بازم همون مهسایی باشی که توی قلب و ذهنمه، می دونی چه قدر خوبه ... اره می دونی
و من باورم نمیشه هنوز ... تنها دوست مهم زندگیتم !
تو عجیبی واقعا
.
.
انگار راه آدم از بعضی آدم ها به این راحتی جدا نمیشه
این حس آشنا ... چه قدر بهش نیاز دارم توی دنیای غریبه م ...
- تاریخ : دوشنبه ۷ بهمن ۹۸
- ساعت : ۰۱ : ۵۵
- |
- نظرات [ ۰ ]