دیشب وقتی مامان میم اومد و گفت چراغ ها رو روشن کن دلم طاقت نمیاره میخوام صورت پسرمو ببینم، یاد خونه ی خودمون افتادم که مریض هم می شدیم کسی دلش برامون نمی سوخت و حتی دعوا می شدیم که چرا مریضیم و افتاده ایم
عجیب تر برام اینکه چطور یه مادر می تونه همزمان خریدار ناز چهار پسر و یک همسر باشه! این کاریه که از مادرشوهر من براومده انگار و برای من خیلی عجیبه
این روزها خیلی فکر می کنم به این که چه قدر سخت گیرانه و نامهربانانه بزرگ شدیم
به همه این دلایل به شدت برای یک روزی مادر شدن احساس عدم لیاقت می کنم
- تاریخ : دوشنبه ۳۱ شهریور ۹۹
- ساعت : ۱۳ : ۱۳
- |
- نظرات [ ۰ ]