بی گفت و گوی زلف تو دل را همی کشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست
عمریست تا ز زلف تو بویی شنیده ام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست
حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست
.
.
.
خوبه که هنوزم میشه وسط بدخواب شدن های شدید ... با حافظ حرف زد
فقط حیف نمیشه بهش گفت : حالا حال دل خودت چطوره؟ چه خبر از اون ورا؟
آخه هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
کاش ما خونمون توی حافظیه بود ... یا حداقل خونمون شیراز بود ... یا حداقل اینجا نبود :))
.
.
پاشم برم سر کارم ... گرچه امروز نمیخواستم کار کنم ولی حیف است ... زمان نیست
- تاریخ : سه شنبه ۳۰ دی ۹۹
- ساعت : ۱۳ : ۱۱
- |
- نظرات [ ۳ ]