...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

یه رویای کوتاه ... تنها همین!

یه روزی بالاخره از این خواب ها بیدار میشی

یه روزی بالاخره دیگه این خواب ها تموم میشن

نمی دونم چندین و چندوقته خواب خوب ندیدم 

همیشه پریشونن 

مثلا یه خوابی میخوام از جنس اون روزها که دیدم باهم روی یه قایقیم توی دریای آبی سبز و خورشید داشت طلوع می کرد!

یا وقت هایی که توی خواب مامان می شدم 

یا خورشید هایی که طلوع می کردن ...

این روزها دارم به یه موضوعی فکر می کنم : 

تاثیر ضربه هایی که در زندگی میخوریم روی زندگی حال و آینده مون

و اصلا یا لزوما درباره خاطرات جنینی تا ۶ سال صحبت نمی کنم!

لاک‌پشتِ در فکرِ رسیدن
۰۷ ارديبهشت ۰۰ , ۰۸:۵۳

یراحیِ عزیزم میگه: من انقدر خواب بد دیدم که می‌خوام دیگه هیچ‌وقت تو هیچ دنیا نخوابم ...

پاسخ :

ببین دنیای من می لرزه بی تو ... :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan