...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

لیلای خوابت دیگه نمیاد ...

دو سال زمان کمی نیست

همینطور دو سال زمانی کافی برای فراموشی و به خاطره سپردن هاست ...

اما برای من هیچوقت اینطور نبوده

من هر روز به عکسی که برای پروفایلت میگذاری نگاه می کنم 

من هر روز بهت فکر می کنم حتی شده خیلی کوتاه

من هر روز می دونم که دیگه برنمی گردی

و من هنوز دلم برات تنگ میشه

نمیخوام تو رو خیلی برای خودم بزرگ کنم اما ... هنوز حل نشدی

انگار یه سنگ رو بخوام توی آب حل کنم 

هنوز هیچ کسی نتونسته جای تو رو بگیره 

هنوز هم وقتایی که نمی تونم احساسات خودم رو درک کنم، به تو فکر می کنم

تصور می کنم تو کنارم نشستی و بودنت باعث شده من بتونم احساساتم رو لمس کنم، ببینمشون و نفس بکشم ... به خودم حق بدم

من به همه این روزها فکر می کنم 

به تمام این دوسال، به تمام حرف هایی که نتونستم بهت بگم و در خودم دفن کردم

به تمام خوشی ها و خنده هایی که بدون تو سرد شد و همه غم ها و دلهره ها و بلاتکلیفی هایی که بدون تو گم شد 

من هم هنوز نمی دونم که چی شد 

فقط می دونم تو دیگه نمیای ...

 

...

چند روزه بارون داره میباره

بوی شکستن برام میاره

میگه غزلپوش تو رو نمیخواد

لیلای خوابت دیگه نمیاد ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan