...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

ترک

از این یک هفته ترک اعتیاد صداش/ت راضی بودم 

.

دوست ندارم هیچ چیزی توی ذهنم خیلی برجسته بشه 

باید زمان بگذره 

زمان ...

.

و نه دلم چیز جدیدی میخواد ...

.

تو و باده و من و عادت به مستی‌...

.

دوست دارم بی مخاطب مخصوصی در بستری از غم مخلوط شم

سوگی به اندازه تمام عمرم

.

جالبه که خوبم

طاقت هامون زیاد شده 

که اینم خوبه ...

.

سکوت 

الان وقت قضاوت زندگی نیست 

فقط نگاه 

.


زنهار ..

دلم ... خون خون خون .‌‌‌... اشک اشک

..

.

.

آخرش زیر بار تمام چیزهایی که نمی دونید و نمیشه گفت خورد میشم 

.

.

بی تو ... جای خالیت انکار می خواهد فقط ...

.

.

گاهی آخر دنیاست 

.

.

دیلیت دیلیت ... نهایت تلخی هایی که تایپ کردی

.

.

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود 

زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

افسانه

افسانه است 

آن کس که با تو می ماند ...

تنها افسانه است 

که با موهای بافته از رویا 

با تو می ماند 


بالاخره بلوغ اتفاق میفته اما اینقدر نزدیک هم لازم نیست

هنوز خیلی زوده برای پیر شدن ... هنوز خیلی زوده خوی وحشی رو خفه کردن 

خشم هم چیز خوبیه 

به جاش

درواقع بهش شاید بگن جنگجویی 



+ نمیخواستم ...

سخت بود و سخته جا گذاشتن آدم ها و گذشته و رفتن ...

چیزها و آدم هایی که نمیخوان ... نمی تونن یا به هر دلیلی انگیزه واقعی راه اومدن و پا به پات اومدن رو ندارن!!! 


+ هر چی بزرگتر میشی بیشتر بعد پیدا می کنی! 

یعنی همزمان با جنگجویی می تونی مهربون هم باشی.. یا آرامش هم داشته باشی و .. 


+ هی مرسی که باعث شدی ناگهان یاد حس های ناب نوجوانی کوتاه مدتم بیفتم 

به یه دید کلی دارم نزدیک میشم 


+ آهنگای قدیمی هم دارن کمک می کنن 


+آینده غیرقابل پیش بینیه ... هیچ نظری درباره ش ندارم. 

اما امیدوارم هرکسی میخواد توش باشه ... هرکسی می خواد سوار قطار من بشه .. حتما و حتما بلیط بخره و حتما خودشو موظف به وظایفی بکنه. مجوز داشته باشه و دربرابر سهمی که میده ، خدمات عادلانه دریافت کنه!! در شرایطی که هرکسی به حقوق خودش آگاه باشه 


+ خودمو سرزنش نمی کنم ... ناآگاهی های گذشته م می تونه محصول خیلی چیزها باشه 

اما لایق خیلی حرف ها و رفتارها و قضاوت ها نبودم  که اونم میشه گذاشت به حساب اینکه برای اون آدم ها هم قضیه من صادقه و نمیشه سرزنش کرد. 



+ بیچاره آن کسی که دلش عاشق عشق بود ... در سال 2017 ... در قرن بیست و یک


عصبانی نیستم

بیدار شو ... خودتو به کیا و چیا سپردی؟

به همه چیزایی که بعد از موعدی جایی نباید میداشتن توی زندگیت؟ 

بحث خوبی بدی نیست اصلا 



+ عشق حرف مطلقه ... راهو روشن می کنه 

ولی نه هر راهی ...

نمیشه هر راهی رو رفت 

نمیشه به هر نوری سرسپرد و رفت ...

نمیشه 


+ از این جهان چو پرگشوده ام ...

خدایا عاشقان را به تو سپرده ام .....


+ دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند 

رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده می گیرد 

و هردانه برفی به اشکی نریخته می ماند 


+ وقتی کسی دوستت داره و کسی رو دوست داری ... زمین زیرپات محکم تره (اما به شرطی که واقعی باشه)

بزار نباشه ... چه باک؟؟؟ پرواز می کنم 


+ وقتی بچه تر از این بودم ... موقع این حرف ها با هزار امید و آرزو می نشستم تا خبری ازش برسه .... که برگرده 

ولی الان دیگه اون بچه نیستم 

می دونم کسی برنمی گرده 

اگرم برگرده دیر برمی گرده 

و اون روز دیگه معلوم نیست چه جایگاهی داشته باشه 

و اون روز رو نمیشه منتظر بود 


+ غول مرحله اولو که رد کنی... مراحل بعدی راحت تره 


+ خیلی سخته پذیرش روزهایی که سرمایه روحتو خودخواسته خرج کسی کردی . وقتی میخوای بندو پاره کنی ، نمی دونی خودتو بزنی زمین... اونو بزنی زمین ... زمونه رو بزنی... خدا رو بزنی... کی زمین بخوره که بشه تحمل کرد دردش رو ...که اون حس سنگینی خاطرات و سنگینی شکست و اشتباه و احساس و... 


+ شعر از همیشه مهربان تر است 

هیچ کس به شعر شک نمی کند 

با امید شعر زندگی نکن

شعر می کشد ولی کمک نمی کند 

(حامد ابراهیم پور)


+ من و شعر باهم قراری دیرینه داریم که چندوقت یه بار دست خداحافظی هم رو بفشاریم تا اون دوباره با شدت غافلگیرم کنه ... 

اینجوریه که هیچ وقت نمیشه تضمین داد به بودنش

هست و نیست 

و نمیشه هم پیش بینیش کرد که کجاها قراره بره و چیا قراره بگه 

و واقعا دیگه برمی گرده؟ 


+ آب راکد می میره ...

+ باید رفت و مثل آدم هم رفت 

نه الکی


+ و طبیعتا همیشه از هرکسی به تناسب مهم بودنش ، یادگارهایی رو حمل می کنیم

مثلا وقتی فلان حرفو می شنویم یادش میفتیم یا وقتی فلان چیزو می بینیم 

و خیلی چیزای دیگه 

و راستش ما آدما همچین هم موجودات خاصی نیستیم و از بالا که نگاه کنی همه چیز خیلی طبیعی به نظر میاد! پدیده گذشتن و رفتن پیوسته . هرچی بگیری یه چیزی از دست میدی و یا اینکه در طول زمان نمیشه همه چیزو باهم داشت ولی حتما در کنار از دست رفته ها .. دستاوردهایی هم هست 


+ ما آدم ها در هر صورت روی هم تاثیر میزاریم... چه بخوایم چه نخوایم 

بخش بزرگی از زندگیمون هم تجربه هامون می سازن


+ شاید باور خودمم نشه ولی از شخص خاصی عصبانی نیستم. از شرایط عصبانیم. از شرایط فعلی زندگی خودم

کسره مهمه

میخوام راحت راحت خود خود خودم باشم! می فهمید؟
بزارید خودم باشم 

هرکسی امروز منو نمیخواد ... تمام!
بین امروز و منو یه کسره بزارید



+ یادمه اون روزهای پاییزی کسره خیلی مهم بود برام ... 

+ یادمه اون روزها خودمو به چی و چی قسم می دادم که تمومش کن . نزار به جاهای تلخ بکشه 

+ یادمه که من حتی حرف خودمم گوش نمی دم 

+ عشق قشنگه ولی نه به هر قیمتی ... با عشق بودن در جوانی باحال تره ولی نه به هر قیمتی ... نه به هر قیمتی ....
هیچ کس اینقدری قیمت نداره 

از همین حالا

لعنت به هرچیز کوفتی که باعث بشه امروز همدیگه رو دوست نداشته باشیم

.

.

دونت یو ریممبر 

.

.

.

یه روزی همتونو فراموش می کنم...

.

.

از همین حالا ... 

صدای ادل

این روزها زندگی ... صدای ادل میده ... 


دونت یو ریممبر......... د ریزن یو لفت می ...

بیبی پلیز ریممبر..



+ یا اینکه می تونم بی اهمیت به همه چیز و همه کس و هر احتمالی به حیات وبلاگیم هم ادامه بدم ها!؟؟ 

دفتر

سرتو که خم می کنی روی دفترت تا حرفای دلتو بنویسی ، انگار یه سنگ گذاشتن روی سینه ت 

نفست بند میاد 

چرا اینقدر سخت شده چیزی که قبلا اینقدر لذت بخش بود؟



+ تو رفتی از پیشم 

دنیامو غم برداشت

برداشت ما از عشق 

باهم تفاوت داشت ...


با صدای ابی جان ... 



زندگی هست و خدا هست

فرقی نداره طرفت کی باشه! جدی میگم! فرقی نداره میم یا عین یا هر موجود دیگه ای ...

مهم روزایی هستن که در هرصورت یادآوریشون گیج و تلخت می کنه

روزایی که نیست. نه می بینیش. نه باهاش حرف می زنی. خلاصه نیست اما خیال می کنی به سبک دود آتیش سرخپوستی باهم در ارتباطید(به سبک های نوین و غیرنوین) 

شاهدشم این آهنگی که الان تو گوشمه 

هر حس خوبی بین دونفر یه شانسه که می تونه به نتیجه برسه یا نرسه . بعد از اون پشت هم میشه بدبیاری وقتی رابطه ای نباشه! دیداری نباشه

وسط وسط ایران باید طرز فکرتو خیلی خارجی کنی تا بتونی رابطه درست و بدون عقده و سروسامون دار و آبرودار باکسی برقرار کنی که در حقیقت غیر ممکنه!!

در نتیجه میشه دل بستن به روابط دود آتیشی!!! سبک سرخپوستی! من زنده م ... تو چطور؟ 

که به دلایل متعدد بسی جان کاهه...


+ واسه همینه که به بت اسبق گفته بودم همین که چند وقت یه بار ازت خبر داشته باشم خوشحالم می کنه!!! هرکمی بهتر از فکروخیالاته . حتی وقتی مقامش از بت و عشق اسبق به دوست و رفیق امروز کاهش پیدا کرده باشه .یاحتی افزایش به خاطر زمانی که بهش خورده! این زمان خوردن به روابط...این غبار زمان عجب چاشنی دل پذیریه! واقعا به قول یاکوب ... به افتخار غبار زمان که روی همه چیز می نشیند...!  


+البته یه چیز دیگه ای هم هست!!! عشق زیاد آدما رو می ترسونه. انصاف اینه که من اشتباه می کردم همیشه که خودمو اینقدر زود وارد ماجراها می کردم و اینقدر زود می بریدم و می دوزیدم و ....!! اشتباه بود رویا داشتن توی قرن بیست ویک در ایران. می دونید؟ (البته شاید تمام قرون در همه جا) اشتباه بود اینقدر عاشق بودن یه زن در قرن بیست و یک ایران!!!  ولی خب می دونید ، اگر به جای این و آن ها خانواده مون خیلی تاثیرگذاری خوبی داشتن برامون(درواقع اون عشق رو تا یه حدی بهمون میدادن) ، اینقدر راحت شاید غرق نمی شدیم در هرچیزی! نمی شدم در واقع! ولی خب اون زندگی ایده آل و فلانه. یا زندگی سالم. که حداقل در قرن بیست و یک ایران یافت می نشود!!! 

و دیگه اینکه آدمایی که به قول گروه بمرانی ناگهان می خوریم به رگ های چشم هاشون ، شاید اون ها هم بخورن به رگ های چشم های ما اما لزوما دلیل نمیشه که اهداف زندگی و نگاه هامونم به زندگی و عشق و دوست داشتن یکی باشه!! این چیزیه که توی مخ من نمی رفت و خب در هرصورت نباید نامرد بود و کسی رو بند به یه نخ آویزون نگه داشت که البته من به شخصه همیشه شخص آویزون شده بودم نه آویزون کننده! 

انصافا که عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد

در نهایت میشه گفت به خاطر غیرقابل پیش بینی بودن روزگار و آدم ها ، نمیشه قوانین مطلقی داد ولی میشه به یه سری نتایجی رسید

به هرحال تاوان هایی دادیم و سختی های بسیاری کشیدیم ... باید یادمون بمونه از کجاها خوردیم 

به هرحال رشد و بزرگ شدن ما هم توی این اتفاقات زندگی بوده دیگه. درست یا غلط!بخوایم باور کنیم یا نخوایم(خودمو میگم)


+ آدما خییییییلی پیچیده ن. خیلی باید طول بکشه که فکر کنی کسیو شناختی واقعا! فقط شاید بتونی بگی نسبتا فلان کسو می شناسم


+ دارم آهنگای قدیمی رو که گذاشته بودم گوشه حافظه لپ تاپ گوش میدم!!! حس می کنم دیگه خیلی داره یادم نمیاد!! 


+ واقعا مهم نیست طرفمون کیه (مهمه ولی نه تماما) ... مهم اینه که کجاییم باهاش

این روزهای گذشته رو بیشتر من از این حرص می خوردم که این راهو هزارم باره دارم می رم... 


+هیچ کس با گیر دادن به چیزی ، به چیزی نرسیده فاطمه جان! گیر نده ... گیر نباش 

یا مصداقی ترش اینه که هیچ زنی با گیر دادن به هیچ مردی بهش نرسیده ...


+ البته در نهایت هییییییییییییییییییییییچ قانونی وجود نداره و هرکسی زندگی خاص خودشو داره


+ شاید حنام برای شما رنگ نداشته باشه اما برای خودم هنوز رنگ داره 

میخوام در اینجا رو تخته کنم. تا اطلاع ثانوی وب نویسی ممنوع . دوست ندارم مایه ی هدایتم به سمت توهمات بشه


+ آینده غیرقابل پیش بینیه... میخوام بیام تو حال 

میخوام با همه چیزهای کم یا زیاد ، همه آدم های کم یا زیاد کیفی و کمی که هستن ... حالم خوب باشه 


+ دست خدا هست

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan