...Dust of time...

نوارمغزی های یک ذهن خسته

به راه بادیه رفتن ، به از نشستن باطل

زدیم به کوهی که هر چه قدر ازش بالاتر می رفتیم ، می فهمیدیم قرار نیست هیچ وقت به قله برسیم

هر چی بالاتر می رفتیم ... کوهپایه تر بودیم

توی باد و صدای شرشر آب فقط ما دو نفر بودیم 

من آواز دلمو خوندم و اونم حال خودشو روی کاغذ طرح می زد (یه زن پر دغدغه که توقف کرده) 

هر دو مون توی مودی بودیم که در مقابل هم بود ، دو تا مود و حال کاملا برعکس با زبان متفاوت 

اما خوب با هم کنار اومدیم 

ما دو تا خواهر بودیم 

تنها بودیم 

با باد 

و به هیچ قله ای قرار نبود برسیم 


× برداشتی از امروز 

× مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم 

حس اول مهمه

واقعا یک عدد روز تعطیل کافی نیست 
نمیزارید آدم بخوابه مث آدم که 


ولی اشکال نداره ... برم شکلاتایی که دیشب ساختم از توی قالبشون دربیارم

× دیشب ۶ بار نوشتم و دو تاش منتشر شد و همون دو تا هم حذف شد
کلا مکانیزمش اینجوریه : در این سال های اخیر وبلاگ نویسی، هر موقع پست میزارم به این فکر می کنم که فردا صبح وقتی بیدار شم، از یادآوری اون نوشته حس بدی بهم دست میده یا خوبی (ربطی به محتوای مثبت یا منفیش نداره)

اگه ببینم حس بدی قراره برام ایجاد کنه حذفش می کنم 

بی خیال

مدتی ست که از عقب گرد و موندن توی خاطرات و رفتن مسیرهای تکراری، احساس خفگی و تهوع بهم دست میده و سرم سبک میشه 


با تمام قوا ... انرژی هاتو جمع کن و پیش به سوی جلو


واقعا مدتی ست که کم طاقت شده ایم و این خوبه

چون یه جور مکانیزمه برای زنده نگه داشتن من و شمعم و گیاه درونم 

همین اندک چیزهای باقی مانده که همه چیز ان


توی صورتم نگاه کن و بخند 

بگو سیب هویج زردآلو انار بگو هر چی ... هرچی 


توی آیینه نگاه کنم بخندم بی خودی بی خودی بی خودی 

بیخیال قلب مجروح 


احمق نیستم ولی به خودم احتیاج دارم

آبکش

راستش کشور ما شبیه آبکش شده 

هر چه قدر هم پول بریزی روش ، ازش رد میشه

یه همچین سلسله مراتب جالبی ترتیب داده شده

پولی که توی این سازمان های حمایتی حروم میشه سر طرح ها و برنامه های خرکی و غیر اصولی، بیشتر از هر چیزی حرص آدمو درمیاره

.

.

به خودت متکی باش

و شربت فراموشی بنوش گاهی تا رویاهاتو از دست ندی 

اتصال

به جهان متصل باش 

زمین نمی خوری

بزرگ میشی 

امن میشی

ملاقات

یه نامه س که توی اتوبوس نوشتم تا احساسات و افکارمو با قاشق از توی حفره قلبم بیرون بکشم. بابت ملاقات امروز : 


دوست داشتی وقتی بعدا همدیگه رو جایی می بینیم، رومونو از هم برنگردونیم و سلام علیک کنیم

راستش الان باید خیلی فکر کنم تا یادم بیاد روزی دوستت داشتم
فقط مثل یه حقیقت علمی، آگاهم که اتفاقاتی افتاده
روزهایی گذشته
تارهایی سفید شده
آره یادم نمیاد ولی می دونم. شاید از وقتی که یلدا اومد کم کم فراموشی گرفتم. همون دختر با موهای بلند که حلقه زده بود دور من و جدا نمی شد

گفته بودی شبیه گذر از آب دریاس! اما نمی دونستی من همیشه توی دریاها زندگی می کنم

می دونی چی آرزو می کنم؟

اینکه پاییز ۹۴ برمی گشت و تو می شدی آدم همون روزها. چشم هات برق می زد، قدم هات فرق داشت. متاسفانه من فکر می کنم ما فقط باعث افسردگی بیشتر همدیگه شدیم

تو روشنی
خورشید که می باره فرق می کنی
امروز زیر بارش ملایم خورشید ، چه قدر فرق می کردی! شبیه همون روزها بودی و همونجا نشسته بودی

تو ملایم ترین قسمت این عالمو توی وجودت داری ... تنهایی خودت یه آرامگاهی

تار های سفید جدیدت مبارک ... قبلا فقط زیر چونه ی چپت ۵ تا تار سفید داشتی
یادمه

می دونم که امروز خیلی سرد و بی میل حرف زدم. من دیگه تو رو نمی شناسم. و دیگه صدای قلبتو نمی شنوم و دیگه چیزی یادم نیست و دیگه حوصله م سر میره از فکر کردن و یادآوری عشق

نمی دونم همسرتو طی چه فرآیندی بهش رسیدی اما امیدوارم دلخوش باشید به هم ؛)

من و یلدا همیشه ازت به خوبی یاد می کنیم... از تویی که می شناختیم اون روزها ... از اون تویی که گذشت و گذشتیم


× ملاقات! همینقدر منطقی!

برس به خونه ت تا نفس بکشی

گاد جان ... بهم نیرویی بده که بتونم 

.
.

تا چند ماه پیش رو در معرض به فنا رفتن هستم! به علت مشغله های وارده 

امیدوارم ثمر بده 

.
.

یکی هم نیست بهمون بگه : تا این موقع شب اون بیرون چه غلطی می کنی! بیخود کردی پاشو بیا توی پستو. درارم ببند. نمیخوام اصلا هیچ کس ببینتت!! :))))) :/

.
.

امروز یه دیالوگ های سنگینی داشتم که ترجیح میدم فراموششون کنم ...

حرف زدن و گفتن خیلی سخت تر از شنیدن بود اما نمی شد هم چیزی نگفت

می دونم ازین به بعد بیشتر می بینمش ناچارا.  زین پس من بازم مثل همیشه سعی می کنم فقط خودمو زندگی کنم! بیشتر و بیشتر و بیشتر

شاید براش الهام بخش باشم

تنها چیزیه که شاید بتونه از طرف من بهش کمک کنه 

.
.

این که خیلی چیزا اهمیتشونو برام از دست دادن دوست دارم

.
.


گلی نمانده خودت گل باش

گلی نمانده خودت گل باش 

تو را بکار و شکوفا شو 

تو را بچین و تو را بو کن ...


× مورد علاقه ترین ترک آلبوم ابراهیم ...


کسی نمی شنود ما را

اگر که روی سخن داری

و درد حرف زدن داری

اگر دهان خودت هستی 

اگر زبان خودت هستی 

به گوش های خودت رو کن ...


× فقط اون جاش که میگه ای جنگل ... ؛)

به افتخار غبار زمان ...
که روی همه چیز می نشیند
همه چیز ...
بزرگ و کوچک!!

+دیالوگ فیلم.یاکوب
آرشیو مطالب
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan